درس عاقلانه ای که امام موسی کاظم(ع) به شاگردش داد
یکی از جوانب شخصیتی امام موسی کاظم (ع)، تربیت دانشمندان اسلامی بوده است
امام کاظم علیه السلام و درس عاقلانه به شاگردش
یکی
از جوانب شخصیتی امام موسی کاظم علیه السلام که تا حدودی مورد غفلت قرار
گرفته است، شاگردپروری و تربیت دانشمندان اسلامی توسط ایشان است. عصر امام
کاظم علیه السلام مصادف بود با گسترش آراء و مکاتب گوناگون فکری و در این
میان لازم بود، مکتب تشیّع همانند زمان امام صادق علیه السلام، پویایی و
تحرک خویش را برای مقابله با انحرافات فکری و عقیدتی حفظ کند.
امام کاظم علیه السلام هم خود شخصاً وارد بحث با مخالفین می شد و هم اصحاب خویش را تشویق و تربیت می کرد، تا نظرات اهل بیت علیهم السلام را در میان مردم منتشر کنند. در این مقاله، با معرفی اجمالی یکی از شاگردان مبرّز امام موسی کاظم علیه السلام، فرازهای کوتاهی از یکی از روایات منقول از این شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت علیهم السلام، شرح داده خواهد شد.
هشام بن حکم، اسطوره مناظره
یکی
از قوی ترین و برجسته ترین شاگردان تربیت یافته در مکتب اهل بیت علیهم
السلام در عرصه کلام و عقاید استدلالی، «هشام بن حکم» بود. وی در بین
دانشمندان فرَق مختلف اسلام در زمان خود، مشهور به فضل و دانش و تخصص در
علوم عقلی و نقلی و مهارت و زبردستی در مناظره و مجادله بود و همگان او را
به استادی در بحث و مناظره قبول داشته و از مناظره ی با وی بیمناک بودند.
ابوالهزیل یکی از علمای متبحر و پرآوازه معتزلی که در فن مجادلات کلامی،
کمتر کسی یارای برابری با وی را داشت، از هیچ کس جز هشام بن حکم، در بحث و
جدال و مناظره بیم نداشت. 1
هشام بن حکم،افسر ارشد سپاه علمی شیعه
هشام
بن حکم یکی از افسران ارشد علمی حضرت امام صادق علیه السلام و فرزند
بزرگوارشان امام موسی کاظم علیه السلام بود. مرحوم طبرسی در کتاب "اعلام
الوری" در روایتی مفصل از مناظره اصحاب امام صادق علیه السلام با یک مرد
شامی چنین نقل می کند:
ادامه مطلب ...
محمدرسول الله(ص) پیامبر محبت
غربت کشیده آشنایش فرق دارد
غربت کشیده آشنایش فرق دارد
آهش ... صدایش ... گریه هایش فرق دارد
فهمیده هر کس ذره ای دوری چشیده
هجران زده حال و هوایش فرق دارد
گیرم که مجنون در مسیر عشق لیلا
طعنه شنید اصلا برایش فرق دارد ؟!
بالش بسوزد ، سر برای شمع دارد
پروانه وادیِ فنایش فرق دارد
با من نگویید این قَدَر از طبّ و مرهم
بیماری هجران دوایش فرق دارد
پایان دلتنگیِ یعقوب است یوسف
اما دل من ماجرایش فرق دارد
قلبی که خون شد از فراق حضرت دوست
" یابن الحسن آقا بیا " یش فرق دارد
لطف و کرم بر اغنیا فرقی ندارد
اما گدا خیلی برایش فرق دارد
چیزی ندارم غیرِ اشک و مهر زهرا
عشقِ نگار است و بهایش فرق دارد
بارِ محبت هر کسی برداشت ، دینش ...
... از ابتدا تا انتهایش فرق دارد
پرواز ما بسته به وتر اهل بیت است
پربسته ؛ رفتن تا خدایش فرق دارد
گمراه کن من را به زلف تابدارش
عاشق شدن هم " اِهدنا " یش فرق دارد
سردابِ سامرا ... سحر... با سینه زن ها
سرگشته سرتاسر صفایش فرق دارد
زائر اگر یک بار نه یک لحظه حتی ...
... با یار باشد ، کربلایش فرق دارد
آیا کف دستی که می گویند در هنگامه ظهور در آسمان ظاهر می شود همان عکسی است که توسط تلسکوپ فضایی ناسا گرفته شده؟
تلسکوپ چاندرا، تصویری شگفت انگیز از سحابی را به
ثبت رسانده و به زمین ارسال کرده است که مشابه دست انسان بوده و تمامی
انگشتان دست در آن قابل تشخیص است...
طبق نقل
برخی از روایات یکی از علائمی که در استانه ظهور اتفاق می افتد، ظهور نشانه
ای در آسمان است، در مورد این تصویر هم می توان گفت:
این
نه از باب تعیین تاریخ ظهور بلکه تنبه و عدم فراموشی ظهور حضرت مهدی عج
الله تعالی فرجه الشریف می باشد و تنها خداوند به موقع و تاریخ ظهور آگاه
است و بس.
نکته دیگر اینکه تکوین و ظهور چنین
صحنه هایی (سحابی هایی) در آسمان یکباره اتفاق نیفتاده، بلکه علم ناقص بشر
و تدریجی بودن آن موجب شده با گذشت زمان و پیشرفت دانش نجوم و دستیابی به
تکنولوژی های روز ما بتوانیم به این تصاویر دست یابیم.
و اما احادیث مربوط به ظهور کف دست روشنی در آسمان:
در
اخبار رسیده از ائمه معصومین اشاره گردیده است که پیش از ظهور یوسف
کنعانی، قائم منتظر(عج) نشانههایی به وقوع می پیوندد که خود دلالت بر قریب
الوقوع بودن صیحه میکند. در این باب، رسول گرامی مطلب را به اجمال بیان
کرده می فرمایند که شب دوم از ماه رمضان نشانهای در آسمان پدید میآید:
"یَظهَرُ فیِ السَّماءِ آیَةٌ لِلَیلَتَینِ تَخلوُانِ مِن شَهرِ رَمَضانَ."
"دو شب گذشته از ماه رمضان نشانه ای در آسمان ظاهر میشود."(۱)
اما شاید بتوان به تفصیل این سخن پیامبر خدا را در کلام امام صادق علیه السلام جست و جو نمود که فرمودند:
"سالی که صیحه آسمانی شنیده میشود، قبل از آن در ماه رجب نشانهای دیده خواهد شد.
سؤال شد آن نشانه چیست؟
فرمود: سیمایی در قرص ماه دیده می شود و کف دست روشنی در فضا ظاهر می شود."{۲}.
امیر المؤمنین علی علیه السلام در فرازی از یک روایت که در باب احوال آخر الزّمان ایراد فرمودهاند میفرمایند:
"...آنگاه
امور مردم هرگز اصلاح نمیشود و هرگز نمیتوانند در اطراف یک محور گرد
آیند، تا هنگامی که منادی از آسمان بانگ بر میآورد: به سوی فلانی بشتابید و
از او دور نشوید. سپس کف دستی در آسمان ظاهر میشود و به سوی او اشاره
میکند."{۳}
پی نوشت ها:
۱. الملاحم و الفتن: سیّد بن طاوس، ص۳۵.
۲. کتاب الغیبه : نعمانی، ص۱۳۴ * بحار الانوار : مجلسی، ج۵۲: ص۲۳۳* منتخب الاثر: صافی، ۴۴۱.
۳. الملاحم و الفتن: سیّد بن طاوس؛۴۸* بشارة الاسلام: کاظمی، ص۷۹* روز گار رهایی: کامل سلیمان، ج۲: ص۸۶۷.
عذاب را از این قبرستان بردارید
علامه نورى نوشته: مردى صالح بود که همیشه در اندیشه آخرت شبها در مقبره بیرون شهر معروف به «مزار» که جمعى از صلحا در آن دفن شده بودند، به سر می برد.
او همسایه اى
داشت که دوران خردسالى را با هم گذرانده بودند و در بزرگى گمرکچى شده بود،
پس از مرگ، او را در آن گورستان که نزدیک منزل آن مرد صالح بود به خاک
سپردند.
بیش از یک ماه از مرگ گمرکچى نگذشته بود که مرد صالح او را در
خواب می بیند که او حال خوشى دارد و از نعمتهاى الهى بر خوردار است!
به او می گوید: من از آغاز و انجام و درون و بیرون تو باخبرم، تو کسى نبودى که درونت خوب باشد و کار زشتت حمل بر صحت شود،...کارت عذاب آور بود و بس، پس از کجا به این مقام رسیدى؟
گفت: آرى! چنان است که گفتى، من از لحظه مرگ تا دیروز در سختترین عذاب بودم، اما دیروز، همسر استاد اشرف آهنگر از دنیا رفته و در اینجا (اشاره به جایى کرده که پنجاه قدم از گورش دورتر بوده) به خاکش سپردند، دیشب سه مرتبه امام حسین علیه السلام به دیدنش آمدند. بار سوم فرمودند: عذاب را از این گورستان بردارند، لذا من آسایش قرار گرفتم.
مرد صالح از خواب بیدار شده و در بازار آهنگران به جستجوى استاد اشرف می رود،
او را یافته و از حال همسرش می پرسد،
استاد اشرف می گوید: دیروز از دنیا رفته و در فلان مکان به خاکش سپردیم.
مرد صالح می پرسد: به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود؟
می گوید: نه. می پرسد: ذکر مصیبت او می کرد؟
جواب می دهد: نه.
سؤال می کند روضه خوانى داشت؟
می گوید: نه، از این سؤالات چه مقصودى دارى؟
مرد صالح خوابش را نقل می کند و می گوید: می خواهم بدانم میان او و امام حسین علیه السلام چه رابطه اى بوده؟
استاد اشرف پاسخ می دهد:پس از هر نماز زیارت عاشورا می خواند.
(داستانهاى مفاتیح الجنان، اسماعیل محمدى، ص 40.
اعجازهای شگفت انگیز صلوات
تردیدی نیست که صلوات کامل همان است که همه مسلمانان، در تشهد نماز به ادای آن می پردازند:
«اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحمّد».
صلوات
در پیشگاه خدا دارای اهمیت و جایگاه خاصی است و پرداختن به آن آثار ارزنده
را در بر دارد. می توان گفت صلواتی که با شرایط لازم بر زبان آید، اعجاز
می کند، حلال مشکلات بوده و دست آدمی را در زندگی می گیرد. صلوات، دل را به
سوی عالمی مصفّا و به دور از هرگونه تیرگی به پرواز در می آورد. مایه
تطهیر جان آدمی گشته، برکات فراوانی را از آسمان رحمت بر آدمی نازل می
سازد. هم چنین صلوات مایه تقرب آدمی به درگاه خدا گشته، باعث جلب نظر
اولیای الهی و خلیفگان خدا نسبت به آدمی می شود.
این نوشته، درصدد
بیان تأثیرات مثبت و اعجازآمیز ذکر «صلوات» است. در فصل اول صلوات کامل و
ناقص مورد بحث قرار می گیرد و در فصل دوم سخن از اهمیت صلوات به میان می
آید. در فصل سوم به برخی از مهم ترین آثار اعجازآمیز صلوات اشاره می شود.
در فصل چهارم موارد و جلوه های مختلف اهتمام به صلوات، مورد توجه قرار می
گیرد. و در خاتمه، به حکمت تأکید بر صلوات نیز اشاره می شود.
صلوات کامل و ناقص کدام است؟
صلوات کامل، همان است که در تشهد نماز به آن می پردازیم و همه مسلمانان به آن اهتمام می ورزند.
استاد
بزرگوار علامه ملایری ، صاحب کتاب پر ارج «جامع احادیث الشیعه» ضمن نقل
خاطرات سفر حج خود گفت: روزی امام جماعت کنار کعبه را دیدار کردم. مردی
باوقار و خوش برخورد بود. خود را معرفی کردم. خیلی مرا مورد لطف و احترام
خود قرار داد. در ضمن حرف ها، به او گفتم: «چرا شما گاهی از نثار صلوات بر
آل رسول صلی الله علیه و آله خودداری می کنید؟» پاسخ داد: «صلوات بر محمد و
آل او در تشهد نماز، بر همگان واجب است، ولی در غیر این مورد ذکر آل واجب
نیست، بلکه مستحب است. لذا گاهی عملاً رعایت نمی شود.» گفتم: پیامبر اکرم
صلی الله علیه و آله در پاسخ این سؤال که چگونه صلوات بفرستیم فرمود:
قُولُوا: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
.
و افزودم: در دستور العمل پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره «آلِ
مُحَمَّد» مورد توجه است و استثنایی در کار نیست تا در غیر نماز بدون ذکر
آل محمد اشکال نداشته باشد. هم چنین آن حضرت از صلوات «بَتْراء» نهی به عمل
آورده است. «بَترا» عبارت است از صلوات بدون ذکر آل محمد.(1)
او با تعجب به من نگریست و گفت: «در کجا؟» گفتم : «در صحیح بخاری(2). آن جا که آیه «إِنَّ اللّه وَمَلاَئِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیما»(3) را تبیین می کند.»
گفت : «امشب به آن کتاب(4) مراجعه می کنم. اگر چنین باشد، من از این به بعد آن را رعایت می کنم.»
گفتم
: «من ظهر فردا همین جا منتظر شما هستم.» روز بعد او کمی دیر آمد. بدون
مقدمه نگاهی به من کرد و در حالی که با دست خود به من اشاره می کرد، گفت: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» و رفت. معلوم شد که حدیث مذکور را در کتاب نامبرده یافته است.
ادامه مطلب ...
وقتی غمگینی به مرگ فکر کن!
امروزه روشهای گوناگونی برای ایجاد شادی و
نشاط و کاهش غم و اندوه پیشنهاد میشود که بسیاری از آنها یا تاثیر کمی
بر شادی دارند، یا تاثیر آنها بر شادی کوتاهمدت است، و یا در کوتاهمدت
یا درازمدت بر روح و جسم انسان اثرات نامطلوبی باقی میگذارند. از طرف
دیگر، پیروان ادیان الهی معتقدند که تنها این ادیان توانستهاند برنامه
کاملی برای زندگی انسان ارائه دهند که ضمن پاسخگویی به نیازهای مختلف بشر
با فطرت او نیز کاملا سازگار بوده و ضامن سعادت واقعی او در دنیا و آخرت
باشد؛ به ویژه مسلمانان بنابر گفته کتاب آسمانی خود، قرآن، چنین باوری را
در مورد اسلام دارند.
آرامش به معنای طمأنینه و راحتی فکر در زندگی،
حقیقت مطلوبی است که اسلام آن را ستوده است و راه هایی برای رسیدن به آن
را تعیین کرده است. از نظر اسلام آرامش و طمأنینه امری واقعی، حقیقتی و دست
یافتنی است. در متون دینی ما راه های به دست آوردن آرامش بیان شده است و
همین امر بهترین دلیل بر امکان دست رسی به آن است.
بزرگانی که به
دستورات دین عمل کرده اند و به آرامش درونی رسیده اند، میتوانند ما را به
این واقعیت رهنمون سازند که کسب آرامش در زندگی یک شعار نیست و این چیزی
است که ما خود می توانیم با به کار بستن دستورات دینی آن را در خود احساس و
تجربه نماییم. در این مجال برآنیم راههای متفاوتی برای رسیدن به این نعمت
را بیان کنیم:
1- توشه آخرت را مبنای خوشحالی و اندوه خود قرار دادن:
حضرت علی در نامه خود به ابن عباس می فرماید:
«...خوشحالی
تو از چیزی باشد که در آخرت برای تو مفید است و اندوه تو برای از دست دادن
چیزی از آخرت باشد.... بر آنچه از دنیا از دست می دهی زاری کنان تأسف
مخور.... و همت خویش را به دنیای پس از مرگ واگذار.» (نامه 22)
ادامه مطلب ...
دو ویژگی اصلی دنیا در قرآن !
در دین درباره بی
ارزش بودن دنیا به معنی بی ارزشی مقایسه ای است، یعنی دنیا ارزش ندارد که
ما به خاطر آن اصول اخلاقی و اجتماعی و معنی انسانیت و بزرگواری را از دست
بدهیم.
قرآن کریم در این زمینه دو تعبیر دارد:
1. دنیا متاع زودگذر: «وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَیْرَ سَاعَةٍ کَذَلِکَ کَانُوا یُوْفَکُونَ»؛ [1]
و روزى که قیامت برپا شود، مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتى (در
عالم برزخ) درنگ نکردند! این چنین از درک حقیقت بازگردانده می شوند.
«وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَن لَّمْ یَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ یَتَعَارَفُونَ بَیْنَهُمْ...»؛ [2]
(به یاد آور) روزى را که (خداوند) آنها را جمع (و محشور) می سازد آن
چنانکه (احساس میکنند) گویى جز ساعتى از روز، (در دنیا) توقّف نکردند،
به آن مقدار که یکدیگر را (ببینند و) بشناسند.
در این آیات اشاره به
وضع دردناک مشرکان در قیامت کرده و می گوید به خاطر بیاور آن روز را که
خداوند همه آنها را محشور می کند، در حالى که چنان احساس میکنند که
تمام عمرشان در این دنیا بیش از ساعتى از یک روز نبود؛ به همان مقدار که
یکدیگر را ببینند و بشناسند.
این احساس کم بودن مقدار اقامت در دنیا، یا به دلیل آن است که اصولاً در برابر زندگى جاویدان قیامت به مقدار ساعتى بیش نیست.
یا از آن رو است که این دنیاى ناپایدار چنان با سرعت بر آنها گذشت که گویى بیش از یک ساعت نبود.
و یا این که به دلیل عدم استفاده صحیح از عمر خود، چنین می پندارند که همه عمرشان بیش از یک ساعت ارزش نداشت.
بنابر آنچه گفته شد، جمله «یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ»
(یکدیگر را می شناسند) اشاره به مقدار درنگ آنها در دنیا است؛ یعنى
آنچنان عمر را کوتاه احساس می کنند که گویا تنها به مقدارى بود که دو نفر
یکدیگر را ببینند و معارفهاى در میان آنها انجام گردد و از همدیگر جدا
شوند.
این احتمال نیز در تفسیر آیه داده شده است که منظور احساس
کوتاهى زمان دوران برزخ است؛ یعنى آنها در دوران برزخ در حالتى شبیه به
خواب فرو می روند که گذشت سال ها و قرون و اعصار را احساس نمی کنند،
به طورى که به هنگام رستاخیز فکر می کنند دوران برزخشان که شاید هزاران و
یا دهها هزار سال بود، بیش از ساعتى به درازا نکشید؛ [3] زیرا کوتاهى
زندگى دنیا برایشان روشن شد. آنان می پنداشتند که دنیا سراى باقى است. در
حالىکه اگر دنیا را میلیون ها سال هم تصور کنید، در برابر جاودانى آخرت
هیچ وزن و اعتبارى ندارد.