مسلمان شدن به برکت خاک کربلا
در زمان شاه صفوى سفیرى
(که در علوم ریاضیه و نجوم مهارتى تمام داشت و گه گاهى هم از ضمایر و
اسرار و اخبار غیبیه مى گفت ) از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ایران آمد در
آن زمان پایتخت ایران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا که تحقیقى درباره ملت و
اسلام کند و دلیلى براى آن پیدا نماید.
سلطان وقتى او را دید و از
خیالاتش آگاهى پیدا کرد تمام علماى شهر اصفهان را براى ساکت کردن و محکوم
کردن آن شخص خارجى دعوت نمود، که از جمله آنها مرحوم آخوند ملامحسن فیض
کاشانى ( رضوان الله تعالى علیه ) که معروف به فیض کاشى بود حضور پیدا کرد.
حضرت
آخوند کاشى رو به آن سفیر فرنگى نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است که
از براى سفارت مردان بزرگ و حکیم و دانا و فهمیده و با سواد را اختیار مى
کنند.
چطور شده که پادشاه فرنگ آدمى مثل تو را انتخاب کرده ؟!
سفیر
فرنگى خیلى ناراحت شده و بر آشفت و گفت : من خودم داراى علوم و سرآمد تمام
علم ها مى باشم آن وقت تو به من مى گویى ، من حکیم و دانا نیستم ؟!
مرحوم فیض کاشى فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهمیده و تحصیل کرده مى دانى بگو ببینم در دست من چیست ؟
سفیر مسیحى به فکر فرو رفت و پس از چند دقیقه اى رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبینش پیدا شد .
مرحوم
کاشى لبخندى زد و فرمود: این بود کمالات تو که از این امر جزئى عاجز شدى ؟
تو که مى گفتى از نهان و اسرار انسانها خبر مى دهم چه شد؟
سفیر گفت :
قسم به مسیح بن مریم که من متوجّه شده ام که در دست تو چیست و آن تربت از
تربتهاى بهشت است ، لیکن در حیرتم که تربت بهشت را از کجا به دست آورده اى
؟!
مرحوم آخوند فیض کاشى فرمود: شاید در محاسباتت اشتباه کرده اى ! و
قواعدى را که در استکشافات این امور به کار برده اى ناقص بوده است ، سفیر
مسیحى گفت : خیر این طور نیست ، لکن تو بگو تربت بهشت را از کجا آورده اى ؟
مرحوم
فیض فرمودند: آیا اگر بگو یم اقرار به حقّانیّت اسلام میکنى ؟!
آنچه در
دست من هست تربت پاک آقا سیّد الشّهداء علیه السلام مى باشد.
سپس دست
خود را باز کرد و تسبیحى را که از تربت کربلا بود، به سفیر نشان داد و گفت :
پیغمبر اسلام (ص ) فرمودند، کربلا قطعه اى از بهشت است . تصدیق سخن توست !
تو خود اقرار کردى و گفتى ، قواعد و علوم این حدیث من خطاء نمى کند و حدیث
پیغمبر(ص ) را هم در صدق گفتارش اعتراف کردى ، و پسر پیغمبر ما در این
تربت که قطعه اى از بهشت است ، مدفون است اگر غیر این بود در بهشت و تربت
آن مدفون نمى شد، سفیر چون قاطعیّت برهان و دلیل را مشاهده کرد مسلمان شد.
دار السلام - امالى شیخ.
تشرف علی بن مهزیار اهوازی خدمت امام عصر عج
سالهای آغاز غیبت حضرت ولیعصر(ع) برای محبان و دوستداران آن حضرت بسیار سخت و مشکل میگذشت؛ آنها نمیتوانستند باور کنند که امامشان زنده باشند ولی غائب و دور از دسترس مردم.
اما هر چه زمان بیشتر گذشت، مؤمنانِ به وجود مقدس آن
حضرت، کم کم به دوری و غیبت امام عادت کردند، به گونهای که گویا غیبت
ظاهری آن حضرت از بین مردم باعث شده که آن حضرت از فکر مردم غائب شوند و
کمتر کسی به یاد آن حضرت باشد.
همچون مادری که فرزند عزیزش مفقود شده،
تا مدتی بیتابی میکند، باورش نمیشود و مرتب به مکانهای مختلفی که
احتمال میدهد میرود، تا وقتی که کم کم به دوری فرزندش عادت کرده، و از
پیدا کردن مأیوس او میشود، آرامش پیدا میکند، و اندک اندک به حدّی میرسد
که گویا او را فراموش کرده است.
در زمانی که امام زمان(ع) غائب شدند، گرچه شیعیان در همه مسائل زندگی موظف به رجوع به مجتهد جامعالشرائط بودند، لکن بعضی در پی دیدار با آن حضرت تلاش و جدیت فراوان داشتند و برخی هم موفق به دیدار میشدند.
از جمله این افراد، علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی است که قبر شریفش در اهواز زیارتگاه عموم مردم است، و دارای بقعه و بارگاه میباشد.
داستان تشرف او را شیخ طوسی در کتاب الغیبة و شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة ـ باب 43 ـ و مرحوم محدث کبیر علامه سید هاشم بحرانی در کتاب تبصرة الولیّ فی من رأی القائم المهدی(ع) در سه موضع از کتاب (دیدار 35 و 38 و 46) و نیز دلبری در کتاب دلائل الامامة (ص 298) با سندهای اسناد مختلف ذکر کردهاند.
علی بن مهزیار نقل میکند: من بیست مرتبه به حج
بیتالله الحرام مشرف شدم و در تمام این سفرها قصدم دیدن مولایم امام
زمان(ع) بود، ولی در این سفرها هرچه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثریابی
از آن حضرت گردیدم.
بالاخره مأیوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم.
وقتی که دوستان عازم مکه بودند، به من گفتند مگر امسال به مکه مشرف نمیشوی؟
گفتم: نه، امسال گرفتاریهایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم. ادامه مطلب ...
بازآ که به غیر ازتو دگر دادرسی نیست
یابن الحسن عج
بازآ که به غیر ازتو دگر دادرسی نیست
گویی همه خوابند،کسی رابه کسی نیست
دینداری و انسانیت ولطف به هم نوع
دربین خلایق دگر ازآن اثری نیست
امروزکه محتاج تو اند امت اسلام
چشمان بشر جزتو دگر سوی کسی نیست
این قافله سرگشته وحیران وخرابند
دریاب کنون منتظران را که کسی نیست
بهتر بودآن مرگ که در راه توباشد
وقتی همه بودن ما جز هوسی نیست
الهم عجل لولیک الفرج العافیة والنصر:آمین
شعر محسن حسینی
مواظبت بر زیارت عاشورا
حضرت صادق علیه السلام به صفوان مى فرماید: این زیارت و دعا را بخوان و از آن مواظبت کن بدرستى که من چند چیز را براى خواننده آن تضمین مى کنم :
1 زیارتش قبول .
2 سعى و کوشش مشکور باشد.
3 حاجات او هرچه باشد از طرف خداوند بزرگ بر آورده شود و نا امید از درگاه
خدا بر نگردد. اى صفوان این زیارت را به این ضمان از پدرم یافتم و پدرم از
پدرش على بن الحسین ع و او از امام حسین ع و ایشان از برادرش امام حسن ع و
ایشان از پدرش امیرالمؤ منین على ع و آن حضرت از رسول خدا ص و آن حضرت از
جبرئیل و جبرئیل از خداى متعال ، هرکدام این زیارت را به این ضمان یعنى
ضامن شدن در برآمدن و استجابت حاجات تضمین کرده و از خداوند متعال نقل
فرمودند و خداوند عزّوجل قسم خورده به ذات اقدس خود که هرکس زیارت کند حسین
ع را به این زیارت از نزدیک یا دور دعا کند به این دعا، زیارت و دعاى او
را قبول مى کنم و خواسته اش هرچه باشد بر آورده سازم ، و عطا کنم .
پس از درگاه من با ناامیدى و زیان باز نگردد و او را به برآمدن حاجتش ، و
رسیدن به بهشت و آزادى از دوزخ خرسند و خوشحال مى کنم و شفاعت او را در حق
هر کس که شفاعت کند بپذیرم .(1) حضرت صادق ع فرمود: اى صفوان هرگاه براى تو
بسوى خداى عزّوجل حاجتى روى داد، یعنى اگر از خدا حاجتى خواستى پس بوسیله
این زیارت به سوى آن حضرت توجه کن از هر جا ومکانى که بوده باشى و بخوان
این دعا را و حاجتت را از پروردگار خود بخواه که بر آورده باشد و خداوند و
عده خود را خلاف نخواهد کرد.
آرى هرکس حاجت و مهمّ بزرگى داشته باشد حوائج و خواسته هایش با چهل روز
خواندن زیارت عاشورا خواهد گرفت و تجربه گواه عارف و عامى است و حکایات در
کتابها زیاد نقل شده و خود و دوستان دیده و شنیده ایم ونمونه هایى هم که در
این کتاب نوشته شده این تجارب را نشان مى دهد.
عظمت زیارت عاشورا و آثار برکات آن سبب شده که علماء و بزرگان دین این
زیارت را ورد وذکر دائمى خود قرار داده و در کارها و مشکلات به آن متوسل
شوند.
وقایع و رؤ یاهاى صادقه که حکم مکاشفه حقه را دارند، خصایص عظیمه و
منافع جلیله این زیارت را ثابت کرده آنقدر زیاد است که جمع آورى آنها بطور
کامل کارى بسیار مشکل است لکن براى آگاهى دوستان و علاقه مندان به اهل بیت
عصمت و طهارت علیهم السلام توصیه مى شود به نمونه هائى از آن به کتاب شریف
زیارت عاشورا و آثار شگفت دانشمند معظم عالم بزرگوار سید جلیل القدر جناب
حاج آقاى سید على موحد ابطحى اصفهانى مراجعه فرمائید.(2)
خوشا به حال کسى درمنا فداى تو گردید
که داعى تو شد و ساکن مناى تو گردید
هرآنکه خواست حیات ابد ز فرد صمد
مقیم و عرصه رضوان کربلاى تو گردید
بهشت خلق شد از نور طلعت تو حسین جان
که بارگاه و حرم خانه و سراى تو گردید
به قدر شاءن تو نازل شده کتاب مبین
ولى که حامد و مداح تو خداى تو گردید
لب تو خشک ولى قلب کائنات سوخت
ولى پریش دل بحر لعل زاى تو گردید
سفینه در همه کائنات ذات حسین است
خداى حىّ مبین ، زوج نوح و ناخداى تو گردید
پی نوشتها:
1- بحار الانوار: ج 98/300.
2- آثار، ص 14.
سلمان فارسی -که پیش از مسلمان شدن روزبه نام داشت- از صحابه ایرانی مشهور محمد، پیامبر اسلام بود که محمد او را از اهل بیت و سلمان محمدی خواند.
سلمان فارسی با این که پسر یکی از دهقانان ایران بود زرتشتی باقی نماند و سالها در پی حقیقت و دین راستین به سرزمینهای گوناگون سفر کرد که در همین سفرها در سرزمینی به بردگی درآمد و سپس با کمک محمدآزاد گشت. سلمان فارسی حکیمی که خرد و دانشهای ایرانیان و مسیحیان را میدانست از مشاوران محمد، از جمله طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق بوده است. او در انتهای عمر خود والی مدائن گردید.
زادگاه و کودکی
سلمان فرزند
یک زمیندار ایرانی اهل جی نزدیک اصفهان بود هرچند دربارهٔ زادگاه وی
اختلاف نظر است و در این باره از شهرهایی چون اصفهان، دشت ارژن استان فارس و
رامهرمز خوزستان به عنوان زادگاه سلمان فارسی یاد شدهاست. برخی از محققان
او را از خاندانی مزدکی میدانند و برخی معتقدند از طبقه برگزیدگان جامعه
مانوی بودهاست.
سلمان در آغاز در ایران با باورهای میترایی آشنا
بود و سپس باورهای زرتشتی و سپس باورهای مانوی و بدینگونه با حکمت و خرد
ایران باستان آشنا بود. به غرب رفت و با باورهای مسیحی آشنا شد و سالها در
آنجا در خدمت کلیسا بود و در کنار آنجا با عقاید یهودی بیشتر آشنا شد. این
گونه با اندیشه مسیحی کاملاً آشنا بود. در یثرب محمد را دید و با عقاید او
اسلام آشنا شد. اندیشه سلمان ترکیب است از حکمت ایرانی و اسلامی که تجربه
مطالعه و دریافت ادیان و حکمتهای دیگر را داشته است و اکثر فلاسفه اسلامی
ایران امروز، خود را پیرو مکتب سلمان میدانند. لویی ماسینیون فرانسوی،
آثار منسوب به سلمان را، چهار کتاب معرفی میکند، که از جمله آنها «خبر
جاثلیق» است که ۱۰ سند مکتوب را برای ذکر آن آورده است.
ادامه مطلب ...
گِلمان ساخته از تربت بُستانت شد
گِلمان ساخته از تربت بُستانت شد
روحمان خلق ز انوار فروزانت شد
عقل می خواست تقابل بکند با عشقت
بی خبر از همه جا آمد و حیرانت شد
مستی از رو به روی مجلس روضه که گذشت
عاقل از مستی جانانه ی مستانت شد
یوسف گمشده پیدا شد و از مصر شبی
به حرم آمد و آواره ی کنعانت شد
قبل از آنی که به میّت بدهد جان عیسی
دست بر سینه نشست ، طفل دبستانت شد
و سلیمان نبی مُلک خودش را بخشید
آمد و کنج حرم نوکر دکّانت شد
شیخِ قاضی ز کرامات تو شد صاحب فضل
شیخ عباس قمی کاتب عرفانت شد
دعبل از ماتم جانسوز تو شد مرثیه خوان
محتشم با قلمش شاعر چشمانت شد
در دل خیمه ، زهیر آن یل عثمان مذهب
متحول شده از گرمی دستانت شد
خورد راهش به مسیرت وهب نصرانی
تا نگاهی به رخت کرد مسلمانت شد
عابس از حب تو سرشار که شد نعره زد و
لیک در حال رجز پاره گریبانت شد
رحمت حق به غلامی که سرش آخر سر
رفت بر باد ولی لایق دامانت شد
خوش به حال همه عشاق حرم ؛ مخصوصا
آن که در سوریه از خیل شهیدانت شد
تا که گفتی پسر حیدر خیبر شکنم
چقَدر نیزه نصیب تن بی جانت شد
گرگ ها زوزه کشان پیرُهنت را بردند
و حصیری کفن پیکر عریانت شد
مادرت باز شب جمعه حرم آمد و گفت :
( یا بُنیَّ " ) خلق عالم همه گریانت شد
زنى شرافتمند و خوش عقیده
بشار مکارى گفت در کوفه خدمت حضرت صادق (علیه السلام ) مشرف شدم .
آن جناب مشغول خوردن خرما بود فرمود بشار، بیا جلو بخور.
عرض کردم در بین راه که مى آمدم منظره اى دیدم که مرا سخت ناراحت کرد، اکنون گریه گلویم را گرفته نمى توانم چیزى بخورم بر شما گوارا باد.
فرمود به حقى که مرا بر تو است سوگند مى دهم پیش بیا و میل کن . نزدیک رفته شروع به خوردن کردم .
پرسید در راه چه مشاهده کردى ؟
عرض کردم یکى از مامورین را دیدم که با تازیانه بر سر زنى مى زد و او را بسوى زندان و دارالحکومه مى کشانید.
آن زن با حالتى بس تاثیرانگیز فریاد مى کرد ( المستغاث بالله و رسوله ) هیچکس به فریادش نرسید.
پرسید از چه رو اینطور او را مى زند؟
عرض کردم من از مردم شنیدم آن زن در بین راه پایش لغزیده و به زمین خورده است در آنحال گفته ( لعن الله ظالمیک یا فاطمة ) خدا ستمکاران تو را لعنت کند اى فاطمه زهرا علیها السلام .
از شنیدن این موضوع حضرت صادق شروع به گریه کرد. آنقدر اشک ریخت که دستمال و محاسن مبارک و سینه اش تر شد.
فرمود
بشار با هم به مسجد سهله برویم دعا کنیم براى نجات یافتن این زن . یکى از
اصحاب خود را نیز فرستاد تا به دارالحکومه رود و خبرى از او بیاورد. وارد
مسجد شدیم ، هر یک دو رکعت نماز خواندیم حضرت صادق دستهاى خود را بلند کرده
دعائى خواند و به سجده رفت .
طولى نکشید سر برداشته فرمود حرکت کن برویم او را آزاد کردند. در بین راه برخورد کردیم با مردى که او را براى خبرگیرى فرستاده بودند.
آن جناب جریان را پرسید؛ گفت زن را آزاد کردند، از وضع
آزاد شدنش سوال کرد. گفت من در آنجا بودم دربانى او را به داخل برد پرسید
چه کرده اى ؟ گفته بود من به زمین خوردم گفتم ( لعن الله ظالمیک یا فاطمة)
دویست درهم امیر به او داد و تقاضا کرد او را حلال کند و از جرمش بگذرد ولى
آن زن قبول نکرد. آنگاه آزادش کردند.
حضرت فرمود از گرفتن دویست درهم امتناع ورزید؟ عرض کرد آرى با اینکه به خدا سوگند کمال احتیاج را دارد.
حضرت از داخل کیسه اى هفت دینار خارج نموده فرمود این هفت دینار را برایش ببر و سلام مرا به او برسان .
بشار گفت به در خانه آن زن رفتم . سلام حضرت را به او رسانیدم .
پرسید شما را به خدا قسم حضرت صادق مرا سلام رسانیده .
جواب دادیم آرى ، از شنیدن این موهبت بیهوش شد.
ایستادیم تا به هوش آمد دینارها را به او تسلیم کردیم گفت ( سلوه ان یستوهب امته من الله ) از حضرت بخواهید آمرزش کنیز خود را از خداوند بخواهد. پس از بازگشت جریان را به عرض امام (علیه السلام ) رساندیم ، آن جناب به گفته ما گوش فرا داده بود و در حالى که مى گریست برایش دعا مى کرد.
بحارالانوار، ج 11، ص 225.
فرشته بزرگ روح القدس چگونه فرشتهای است؟
در ادیان یهود، مسیحیت و اسلام از روح القُدُس یاد شدهاست.
فرشته بزرگ روح القدس چگونه فرشتهای است و فرق آن با فرشتگان چیست؟
ابتدا کلام محققین را درباره روحالقدس میآوریم و سپس نظر صحیح و نهایی را بیان میکنیم.
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان ذیل آیه 87 سوره بقره «وایدناه بروح القدس»
مینویسد: مراد از روح القدس جبرئیل ـ علیهالسّلام ـ است (که نظر قتاده و
سدی و ضحاک و ربیع نیز همین است) و ابن زید میگوید مراد از روح القدس،
انجیل است، همان طور که قرآن را روح نامیدهاند، «کذلک اوحینا الیک روحاً من امرنا» و ضحاک از ابنعباس نقل میکند که «روح» اسمی است که عیسی ـ علیهالسّلام ـ بوسیله آن مردهها را زنده میکرد.
در ادامه مرحوم طبرسی میگوید، قویترین نظرها، گفته کسی است که گوید: مراد جبرئیل ـ علیهالسّلام ـ است. می گوید: اگر سؤال شود چرا از بین انبیاء فقط عیسی ـ علیهالسّلام ـ را از بین انبیاء ذکر نمود، در حالیکه همه انبیاء مورد تائید جبرائیل ـ علیهالسّلام ـ بودهاند؟ در جواب باید گفت: چون حضرت عیسی ـ علیهالسّلام ـ از ابتدای زندگی تا آخر، جبرائیل او را همراهی میکرد و هنگامی که یهود میخواست او را به شهادت برسانند، عیسی ـ علیهالسّلام ـ را به آسمان، بالا برد.[1]
کسانی که از برزخ آمده اند!
ارتباط عالم برزخ با دنیا
کسانی
که در ارتباط با این عالم هستند اشراف کلی دارند. اگر مومن باشند همه خوبی
های اهلشان را مشاهده می کنند و لذت می برند. اگر کافر باشند برعکس خوبی
ها را اجازه نمی دهند مشاهده بکنند و فقط بدی ها را می بینند.
افرادی
که می میرند بر اساس قرآن و روایات معصومین (علیهم السلام) به عالم برزخ
منتقل می شوند. اما سوالات فراوانی در زمینه برزخ مطرح است از جمله: رابطه
این اشخاص که در برزخ هستند با دنیا و اهل دنیا چگونه است؟ آیا این رابطه
قطع شده وهیچ اطلاعی از همدیگر ندارند وانتظاری هم از اشخاص دنیایی ندارند
یا اگر ارتباط دارند کیفیت این ارتباط به چه شکل است؟ آیا پرونده اعمال
بسته شده یا نه فرصت تغییر در این پرونده وجود دارد؟ از طرفی وظیفه ما نسبت
به افرادی که در برزخ هستند وهمچنین نسبت به برزخ خودمان چیست؟
زندگی در برزخ
کسانی
که در ارتباط با برزخ هستند اشراف کلی دارند. اگر مومن باشند همه خوبی های
اهلشان را مشاهده می کنند و لذت می برند. اگر کافر باشند برعکس خوبی ها را
اجازه نمی دهند مشاهده بکنند و فقط بدی ها را می بینند. اینکه گفته می شود
می توانند به دیدن اهل دنیا بیایند فقط بر حسب مقام و مرتبه شان در آن
عالم است.
اختیار
و آزادی به این شکل که در دنیا هست در عالم برزخ وجود ندارد بلکه تحت
مقررات همان عالم است. بنابراین بعضی افراد ممکن است هفته ای یک بار، بعضی
دیگر ماهی یک بار، بعضی ها سالی یکبار اجازه داشته باشند به دیدن خانواده
خود بیایند. به هر حال این امکان برایشان هست که بتواند بیایند و بر
خانواده، اهل یا دوستانشان آ گاهی پیدا بکنند.
امکان
ارتباط از هر دو طرف یعنی هم دنیا و هم برزخ وجود دارد. یعنی انسان اگر
تزکیه نفس و تهذیب نفس کرده باشد می تواند به طور ارادی با افراد در عالم
برزخ ارتباط داشته باشد. البته از این مسئله خیلی سوء استفاده می شود.
احادیثی ناب درباره عفت و پاکدامنی
امام علی(ع) می فرماید: عفّت، سرآمد هر خوبى است
1- امام باقر علیه السلام:
فِی
قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً قَالَ
قُولُوا لِلنَّاسِ أَحْسَنَ مَا تُحِبُّونَ أَنْ یُقَالَ لَکُمْ فَإِنَّ
اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ اللَّعَّانَ السَّبَّابَ الطَّعَّانَ
عَلَى الْمُؤْمِنِینَ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ السَّائِلَ الْمُلْحِفَ وَ
یُحِبُّ الْحَیَّ الْحَلِیمَ الْعَفِیفَ الْمُتَعَفِّفَ.
درباره
این گفته خداوند که «با مردم به زبان خوش سخن بگویید» فرمود: بهترین سخنى
که دوست دارید مردم به شما بگویند، به آنها بگویید، چرا که خداوند، لعنت
کننده، دشنام دهنده، زخمزبان زن بر مؤمنان، زشتگفتار، بدزبان و گداى سمج
را دشمن مىدارد و با حیا و بردبار و عفیفِ پارسا را دوست دارد.
امالى(صدوق) ص 254 ، ح 4
--------------------------------------------------
2- پیامبر صلى الله علیه و آله:
عِفُّوا تَعِفُّ نِساؤُکُم؛
پاکدامن باشید تا زنانتان پاکدامن باشند.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 5 ، ص 553 ، ح 3
--------------------------------------------------
3- امام على علیه السلام:
صیانَةُ المَراَةِ اَنعَمُ لِحالِها وَ اَدوَمُ لِجَمالِها؛
محفوظ بودن زن، براى سلامتى اش مفیدتر است و زیبایى او را با دوامتر مى کند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 405 ، ح 9286
--------------------------------------------------
4- امام على علیه السلام:
عِفَّتُهُ (الرَّجُل) عَلى قدرِ غَیرَتِهِ؛
پاکدامنى مرد به اندازه غیرت اوست.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 477 ، حکمت47
--------------------------------------------------
5- پیامبر صلى الله علیه و آله:
إنَّ اللّهَ یُحِبُّ الحَیِىَّ الحَلیمَ العَفیفَ المُتَعفِّفَ؛
خداوند انسان با حیاىِ بردبارِ پاک دامنى را که پاکدامنى مى ورزد، دوست دارد.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 112، ح 8