در نوفللوشاتو، خبرنگارهای بسیاری از آمریکا، انگلیس، فرانسه و دیگر کشورهای دنیا به دیدار امام (ره) آمده بودند و میخواستند درباره مسائل ایران و جهان، با ایشان مصاحبه کنند. پرسش اوّل و دوّم را پرسیدند، ایشان هم پاسخ دادند. پرسش سوّم را هم جواب دادند. ناگهان به ساعتشان نگاه کردند و دیدند ظهر شده و وقت نماز است. فرمودند: «بس است، میخواهم نماز بخوانم»؛ به ایشان گفتند: «خبرنگارها آمدهاند، قضیه مهم است» فرمودند: «مهم باشد! یا نماز بخوانند یا اگر نمازخوان نیستند، گوشهای بنشینند تا من نمازم را بخوانم».
مرحوم طبرسی (ره) در کتاب «احتجاج»، متن مناظره امام هشتم را با علمای یهودی، مسیحی، مجوسی و جناب عمران صابئی را که فرد بسیار باسوادی بوده، آورده است.[1] آن حضرت به فرد مسیحی – جاثلیق – میفرمایند: «شنیدهام که میگویند حضرت عیسی (ع) از لحاظ جسمی و قدرت بدنی از انبیای دیگر ضعیفتر بوده و مثل حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) نبوده است و برای همین هم در عبادت کردن، طاقت نمیآورد و کمتر عبادت میکرد. آیا این مطلب درست است؟» جاثلیق گفت: «خیر، این گونه نیست؛ اشتباه گفتهاند». حضرت فرمودند: «واقعاً این طور نبوده است؟» گفت: «نه، پیامبر ما بسیار هم در عبادت قوی بوده است». آن حضرت فرمودند: «چه کسی را عبادت میکرد؟» مرد مسیحی پاسخ داد: «خدای یگانه را». حضرت فرمود: «پس چرا تو خدا را نمیپرستی؟» جاثلیق متحیّر ماند. امّا عمران صائبی در مناظره مقداری مقاومت کرد و امام (ره) نیز بحث با او را ادامه دادند. ناگهان در میان یک بحث فلسفی، اذان گفته میشود. امام (ع) برای نماز برمیخیزد. عمران میگوید: «اگر بمانی و این بحث را تمام کنی، ممکن است مسلمان شوم» امام (ع) میفرمایند: «نه! وقت نماز است و باید نماز را بخوانم. میخواهی مسلمان شو، میخواهی نشو». آن حضرت برای وضو گرفتن از جلسه خارج شدند و نماز را خواندند. عمران هنوز نشسته بود. امام آمدند و بحث را تمام کردند، عمران هم مسلمان شد.
اگر آرامآرام نمازهایمان به نماز اوّل وقت مبدّل شد، نمازی که «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ »؛[2] است، بر ما اثر میگذارد و ما را از گناه باز میدارد. همین که آدم نمازش را اوّل وقت میخواند یا نمیخواند، امتحان بزرگی است. مؤمن به رضای پروردگار میاندیشد و پروردگار، نماز اوّل وقت را دوست دارد. امام رضا (ع) میفرمایند:
«عَلَیْکَ أَبَداً بِأَوَّلِ الْوَقْتِ»؛[3]
همیشه نماز خود را اوّل وقت بخوان.
[1] الأحتجاج، ج 2، ص 199-215.
[2] عنکبوت(29)، آیه 45.
[3] بحارالأنوار، ج 80، ص 21.
ذکری نمی دهم، فقط چمشت را کنترل کن!
آیتا... قرهی: محضر مبارک آیتا... بهاءالدینی(اعلی ا... مقامه الشّریف) بودیم، یک آقایی آمد که ظاهراً قبلاً دو، سه مرتبه آمده بود. گفت: آقا! یک چیزی به من بگویید. آقا فرمودند: همان که قبلاً گفتم و قبلاً هم دو سه بار آمدی. نسخه تو فقط همان نسخه است. گفت: آقا! من الآن یک سال است...! فرمودند: پنج سال باید این کار را انجام دهی. من فکر کردم آقا یک نسخه خاصّی به ایشان داده است. او که داشت میرفت، من به بهانه چای ریختن رفتم. به آن شخص گفتم: آقا به شما چه نسخهای دادند که فرمودند: پنج سال باید انجام بدهی؟ گفت: هر موقع که من میآیم، میگوید: فقط چشمت را مواظبت کن، هر چه میگویم ذکری به من بدهید، میفرمایند من به تو ذکری نمیدهم، فقط همان چشمت را مواظبت کن. چای ریختم و آمدم، آقا فرمودند: خوب، رفتی از او پرسیدی دیگر. من که میدانم چای ریختن، بهانه بود! منبع : نشریه پرتو سخن شماره 696 |
حرف حرفِ خودشه، وِل کرد رفت
.
ما به فرمانده فکر کردیم که درست پای کار غیبش زده بود. همان که پشت پیراهنش نوشته بود «عاشق شهادت».
بعد از دهها کیلومتر راهپیمایی درست پای کار، زیر خاکریزِ دشمن؛ به یک ستون روی زمین وسط میدان مین دراز کشیده بودیم؛ بعثیها با انواع گلوله به استقبال ما آمده بودند.
تیرهای رسامِ دوشکا هم بالای سرمان، خطهای قرمزِ ِطولانی و نورانی رسم میکردند. اوضاع خوب نبود، راه بسته بود. ما وارد عمل نمیشدیم، همه عملیات به خطر میافتاد، یگانهای پیشرو در محاصره قرار میگرفتند؛ آتش تهیه دشمن هر لحظه دقیقتر و به ستون ما نزدیک میشد.
تخریبچیها کنار کشیدند؛ مینها را خنثی کرده بودند، معبر باز شده بود اما معلوم نبود چرا فرمانده دستور حرکت نمیداد؛ کم کم زمزمهها شروع شده بود، سراغ فرمانده را میگرفتند که از معاون شنیدیم «حرف حرفِ خودشه، ول کرد رفت».
با اجازه قرارگاه، معاونِ فرمانده ستون را به راه انداخت؛ کلاشینکفها را مسلح کردیم، ضامن موشکهای آر پی جی را کشیدیم، نارنجکها را توی مشت گرفتیم.
وقتی رمز عملیات را اعلام کردند با فریاد الله اکبر و با تاکتیکِ «آتش و حرکت» حمله کردیم. زمین زیر پایمان میلرزید غوغائی برپا شد. آخر معبر تجمع شده بود و حرکت کُند بود.
جلوتر که رفتیم سیم خاردارِ حلقوی پیچیدهای، اندازه قَدمان راه را بسته بود؛ کسی روی سیم خاردار خونی افتاده بود باید پا روی پشتش میگذاشتیم، رد میشدیم. زیر نور منورها، قطرات خون چون شکوفه بر شاخه، روی خارهای تیز سیم خودنمایی میکرد. خوب که نگاه کردم زیر پایم نوشته بود «عاشق شهادت».
یوم الحسرت
خدایا! در قرآنت فرمودی قیامت روز حسرت است، اما نفرمودی در دنیا هم یوم الحسرة بر پا خواهی کرد! یا ابصر الناظرین! یوم الحسرة دنیای ما را بنگر. بنگر حسرت جاماندگان اربعین را!
چگونه حسرت نکشیم وقتی میبینیم آن دختر بچه معلول عراقی را که با چه شوقی خود را به سمت کربلا میکشاند؛ یا وقتی میبینیم آن پیرمرد معلول عراقی را که از فاصله 300 کیلومتری کربلا بر روی دو زانو به راه افتاده است تا خود را به کربلا برساند.
یا وقتی می بینیم «ابومحمد» کربلایی را که علاوه بر پس انداز دسترنج یکسالهاش، خانه مسکونی خود را نیز به پیشنهاد همسرش میفروشد تا خرج زائران کربلا کند و آنگاه که از او میپرسند بعد از اربعین و جمع آوری چادرها، همسر و فرزندانت را کجا اسکان خواهی داد اشک در چشمانش حلقه میزند و رو به سوی گنبد مطهر مولایش حسین علیه السلام ارادتش را به نمایش میگذارد.
حتی اگر این فیلمها و تصاویر را ندیده بودیم فقط کافی بود که در روایات بخوانیم اگر مردم میدانستند زیارت امام حسین علیه السلام چقدر فضیلت و ثواب دارد به درستی که از شوق میمردند و نفسهایشان از روی حسرت بند میآمد.
با این حال و احوال، آیا جاماندگان اربعین حق ندارند حسرت بکشند؟
خدایا! تو خود میدانی ما، هم مولایمان حسین را بسیار دوست میداریم هم زائرانش را و بالاخص آنانکه پیاده خود را به حریمش رساندند. پس ما را نیز در راهی که رفتند شریک آنان قرار ده.
بار الها! تو خود فرمودی ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب؛ هر چند ما بدیم اما بیحساب، ما را نیز به کاروان کربلا برسان.
خدایا! به سوز حسرتی که در دنیا در طلب زیارت اربعین حسینت کشیدیم آخرت را روز حسرت ما قرار مده
جوانمردترین قصاب
همیشه بیشتر از وزنهای که توی کفه ترازو گذاشته است، گوشت میداد دست مشتری و کفه گوشت به کفه آن طرفی میچربید؛ هیچکس کفههای ترازوی مش عبدالحسین را مساوی ندیده بود.
برای دیدنش باید بروید گلزار شهیدآباد دزفول و در قطعه دوم
گلزار و در سومین ردیف عشق، دنبال مزاری بگردید که روی آن حک شده است:
«شهید عبدالحسین کیانی» و سپس چشم بدوزید به قاب عکسی که با وقار و
جذبهای خاص به شما لبخند میزند. شهید
عبدالحسین کیانی معروف به «مش عبدالحسین» 32 سال پیش، زن و بچههایش را،
مغازه و دامداریاش را، خانه و کاشانهاش را رها میکند و دل میزند به
دریای فتح المبین و سهماش از فتح المبین میشود 12 گلوله و
شناسنامهای که در چهل و سومین بهار عمرش ممهور میشود به مهر: «به
فیض شهادت نائل آمد»
مطالبی را که در پیش رو دارید، فقط بخش کوچکی از خصوصیات کسب و کار «مش
عبدالحسین» است. سایر خصوصیتهای دیگر زندگی مش عبدالحسین و سبک زندگی
اسلامیاش را باید منتظر باشید تا بچههای مرکز فرهنگی دفاع مقدس
دزفول در کتاب«جوانمرد قصاب» چاپ کنند.
او از ما راضی باشد . . .
همیشه با وضو میرود مغازه. هر گاه از او میپرسند: «مش عبدالحسین! چه
خبر از وضع بازار؟ کسب و کار چطوره؟» او فقط و فقط یک جواب مشترک برای
همه دارد: «الحمدلله ... ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی
باشد... »
سنگینتر از وزنه
همیشه بیشتر از وزنهای که توی کفه ترازو گذاشته است، گوشت میدهد دست
مشتری. همیشه کفه گوشت به کفه آن طرفی میچربد .هیچکس کفههای
ترازوی مش عبدالحسین را مساوی ندیده است. همیشه سمت گوشت سنگینتر است. عادت
کلهم نور واحد
توجه
به این نکته لازم است که بین اهل بیت علیهم السلام تمایزی از سبک رفتار
وجود ندارد؛ به عبارت دیگر همگی نشاندهنده راه درست زندگی در دوره زمان
زندگی خود بودهاند و آنچه وظیفه ماست شناخت ویژگیهای زندگی آنان است.
منظور آن است که اگر امام حسن علیه السلام به جای امام حسین علیه السلام
قرار میگرفت و با شرایط اجتماعی- سیاسی بعد از معاویه روبرو میشد،
همانگونه قیام میکرد که سالار شهیدان قیام کردهاند.
به تعبیر
شهید مطهری اگر انسان خوب توجه کند آن وقت مىفهمد که به یک معنا مظلومیت
امام حسن علیه السلام حتى از امام حسین علیه السلام بیشتر است. همان نشاط
شهادتى که در امام حسین علیه السلام هست در امام حسن علیه السلام هست ولى
امام حسن علیه السلام در دورهاى قرار گرفته که باید صبر و خوددارى کند تا
موقع و وقت برسد و آن موقع و وقت، وقتى است که ایشان از دنیا رفتهاند و
نوبت به برادرشان اباعبداللَّه الحسین علیه السلام رسیده است. حضرت تمام
اینها را با چه حلم و صبرى تحمل مىکند که عجیب و فوقالعاده است! (
مجموعه آثار، ج27، ص659)
شناخت وسوسه شیطان از الهام الهی
در این آیه دو تا «یَعِدُکُم» داریم: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ»، «وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً» خدا وعده میدهد، شیطان هم وعده میدهد. ما چگونه بفهمیم این الهامها خدایی هستند یا شیطانی ؟
اگر در شما وحشت و قفل ایجاد کرد پیداست الهام، الهامِ شیطانی است. اگر توکل و سعه صدر در شما ایجاد کرد، پیداست خدایی است. «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ... وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً»
ترس از فقر، عامل بخل و ترک انفاق
شیطان میگوید: پیری داری، کوری داری.
در
جواب به شیطان بگوییم: ممکن است من فردا بمیرم و به آنجاهایی که تو می
گویی نرسم؛ چرا که قرآن چهارده بار کلمه «بَغْتَة»: ناگهان است (انعام/31)
را بیان کرده است.
مرگ ناگهان به سراغ انسان می آید و ما اصلاً نمی دانیم وقتش چه زمانی است.
در روایات اسلامى وارد شده که صدقه دادن
مستحب است، اگرچه به کمترین چیزها و اگر کسى قدرت مالى زیاد ندارد، مى
تواند با اندک چیزى به این دستور الهى عمل کند. این عمل اختصاص به اغنیا
ندارد، بلکه از هر غنى و فقیر شایسته است.
صدقه پنهانی
البته
تمام اقسام صدقه خوب است، چه در شب باشد یا در روز; چه پنهان باشد و چه
آشکارا، امّا در آیات و روایات به صدقه دادن در پنهانى سفارش شده است،
زیرا اولا این عملِ عبادى، مصونِ از ریا است و ثانیاً شخص مستمند دیگر
مورد خجلت واقع نمى شود.
آیات قرآن در موارد متعدّدى به این امر اشاره کرده، در سوره بقره مى فرماید:
(اَلَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ بِالَّیْلِ وَالنَّهار سِرّاً وَ
عَلانِیةً فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوفٌ عَلَیْهِم وَ
لا هَمْ یَحْزَنوُنَ); آنها که اموال خود را به هنگام شب و روز،
پنهان و آشکار، انفاق مى کنند، مزدشان نزد پروردگارشان محفوظ است و ترسى
بر آنها نیست و غمگین هم نمى شوند. (بقره (2)، آیه 276)
در احادیث
بسیارى آمده که آیه فوق درباره على (علیه السلام) نازل شده است، زیرا آن
حضرت دِرهمى در شب، و درهمى در روز، و درهمى آشکارا، و درهمى در نهان
انفاق مى کرد. (تفسیر صافى، ج 1، ذیل آیه شریفه، ص 301)
و امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند: نیکى و صدقه پنهانى فقر را از بین مى برد. (الکافى، ج 4، ص 2)
و در ادامه بحث مروری می کنیم بر پرسشهایی در این رابطه که آیة الله مکارم شیرازی (مدظله) به آنها پاسخ داده اند:
در شرع مقدس اسلام در مورد ارزش و اهمیت صدقه سفارشات زیادی شده است. آیات قرآن و روایات کیفیت و اهمیت صدقه را بیان کرده است.
در
اسلام دو نوع صدقه مطرح است؛ یکی صدقه واجب که همان زکات است و درآیات
قرآن و روایات مقدار مصرف آن و مستحقین آن بیان شده است.[1] در این جا به
جهت اختصار فقط به مورد سوال که صدقه مستحبی است می پردازیم.
الف.اهمیت صدقه
اخبار
و روایات وارده در فضیلت صدقه بسیار است و فواید زیادی برای آن بیان شده
است؛ مانند این که صدقه سبب زیادی رزق و روزی، شفای بیماری ها، دوری آتش
جهنم، دفع هفتاد بلا و مصیبت در دنیا، طولا نی شدن عمر و ... می شود.[2]
این آتشیادها، چهل روز چون اسبان تاخته اند بر پیکر صبر آنان.
بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده اند به نقطه ای از آغاز؛ به نگاههای در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.
کاروانِ
اربعین، با خطبه های گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در
سوزنده ترین بیان قاب میشود و در سوزنده ترین بیابان.
بغل بغل شعله ریخته می شود در صحرا.