شمه ای از زندگینامه امام سجاد (ع)
حضرت
سجاد ( ع ) وی فرزند حسین بن علی بن ابیطالب ( ع ) و ملقب به "سجاد" و
"زین العابدین " می باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدینه ولادت
یافت.حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری و تب
شدید از آن حادثه جان به سلامت برد ، زیرا جهاد از بیمار برداشته شده است و
پدر بزرگوارش- با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت- به او
اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی این بود که آن رشته گسیخته نشود و امام
سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، یعنی امامت و ولایت گردد.
این بیماری موقت چند روزی بیش ادامه نیافت و پس از آن حضرت زین العابدین 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شریف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصیت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسید ، به اختلاف روایات در حدود 24 سال نوشته اند .
مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر یزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود ، بهره برداری از این قیام و حماسه بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زینب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظیر در جهان آن رو فریاد کردند .
فریادی که طنین آن قرنهاست باقی مانده و - برای همیشه - جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد ، اما مأموریت حضرت سجاد ( ع ) و زینب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بیت اسیر را از قتلگاه عشق و راهیان به سوی "الله " و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند .
حضرت سجاد ( ع ) را در حال بیماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای حضرتش را از زیر شکم آن حیوان به زنجیر بستند . سایر اسیران را نیز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زیر سنگینی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای مانده بود و جرأت نفس کشیدن نداشت ، زیرا ابن زیاد دستور داده بود رؤسای قبایل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند .
مراقب باشیم بی بصیرتی کار دستمان ندهد
وقایع پس از عاشورا
بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام و یاران باوفای ایشان در عصر عاشورا، مشکلات و مصیبتهای خاندان امام، صد چندان شد. ماجراهایی اتفاق افتاد که قلم از نوشتن آن و زبان از گفتنش شرم دارد. چنان سوزناک است که اشک هر انسان آزادهای را سرازیر و هر جوانمردی را بیتاب میکند. در کتاب «عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها» که زیر نظر حضرت آیتالله ناصر مکارم شیرازی نوشته شده مطالب ارزندهای در اینباره نقل شده است.
* آمدن ذوالجناح به خیام
پس از شهادت امام، اسب آن حضرت شیههزنان و نالهکنان در حالى که پیشانى خود را به خون امام علیهالسلام آغشته کرده بود، به جانب خیمهها شتافت.
از امام باقر علیهالسلام نقل شده است که اسب آن حضرت در شیههاش مىگفت: «الظَّلیمَةَ الظَّلیمَةَ مِنْ أُمَّةٍ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها؛ امان از ظلم و ستمِ امتى که فرزند دختر پیامبرشان را کشتند».
زنان و خواهران و دختران امام علیهالسلام با دیدن مرکب بىسوار نالهها سر دادند و زار زار گریستند.
«فَوَضَعَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ یَدَها عَلى امِّ رَأْسِها وَنادَتْ: وامُحَمَّداه! وَاجَدَّاه! وانَبِیَّاه! وا أَبَاالْقاسِماه! واعَلِیَّاه! واجَعْفَراه! واحَمْزَتاه! واحَسَناه! هذا حُسَیْنٌ بِالْعَراءِ، صَریعٌ بِکَرْبَلاءَ، مَجْزُورُ الْرِأْسِ مِنَ الْقَفاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ، ثُمَّ غُشِیَ عَلَیْها»
ام کلثوم، دستها را روى سر نهاد و فریاد زد: وامحمداه! واجدّاه، وانبیاه، وا ابالقاسماه، واعلیّاه، واجعفراه، واحمزتاه، واحسناه، این حسین است که در خاک کربلا روى زمین افتاده، سرش را از پشت سر جدا کردند، عبا و عمامهاش را به غارت بردند، این بگفت و بیهوش بر زمین افتاد».
حضرت زینب س بر پیکر مطهر و بی سر اباعبدالله الحسین ع
سید بن طاووس می نویسد: آن گاه که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، زینب علیهاالسلام فریاد زد: «یا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ وَ بَناتُکَ سَبایا، الیَ اللّهِ الْمُشْتَکی وَ اِلیَ مُحَمَّدٍ المُصطَفی وَ اِلی عَلیٍّ المُرْتَضی وَ الی فاطِمَةَ الزَهراء وَ الی حَمْزَةَ سَیّدِ الشُّهَداءِ! یا مُحَمَّداه! هذا حُسَینٌ ...»
ای محمّد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. این حسین است که آغشته به خون است و اعضایش قطع شده، و این دخترانت هستند که اسیر شده اند. به خدا و محمّد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیّد الشهدا شکایت می برم. ای محمّد! این حسین است.
این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تَر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
الهی بدم المقتول بکربلا ، عجل لولیک الفرج:آمین
چرا امام حسین(ع) در کربلا اقدام به ذخیره آب نکرد تا دچار بیآبی نشود؟
شیعه میگوید: سـپـاه امـویـان آبـشـخـور فـرات را بـر اهـل بـیـت بـسـتـنـد تـا آنـان بـر اثـر تـشـنـگـى بـمـیـرنـد یـا تـسـلیـم گـردنـد. حضرت ابوالفضل (ع) که لبهاى خشکیده و چهرههاى رنگ پریده فرزندان برادرش و دیگر کودکان را از شـدت تـشنگى دید، قلبش فشرده گشت و از عطوفت و مهربانى دلش آتش گرفت سـپـس بـه مـهـاجـمـان حـمله کرد، راهى براى خود گشود و براى کودکان آب آورد و آنان را سـیـراب کـرد.
در روز دهـم محرم نیز بانگ (العطش) کودکان را شنید، دلش به درد آمد و مـهـر به آنان، او را از جا کند. مشکى برداشت و در میان صفوف به هم فشرده دشمنان خدا رفـت، بـا آنـان درآویخت و از فرات دورشان ساخت، مشتى آب برداشت تا تشنگى خود را بـرطرف کند، لیکن مهربانى او اجازه نداد قبل از برادر و کودکانش سیراب شود، پس آب را فرو ریخت.
-- پرسش
این سؤال برای من مطرح است که چرا حضرت حسین آب کافی همراه نبرده بود؟ معمولاً انسان باید وقتی سفر بیابان در پیش دارد از چاههای وسط راه آب کافی برمیدارد، حضرت حسین که در محاصره دراز مدت قرار نگرفته بود که آب کاروان به یکباره تمام شود، چرا باید برای یک هفته آب ذخیره نمیداشت؟
روز عاشورا چگونه گذشت؟
اندرزهاى پیش از نبردامام حسین علیه السلام براى پیش گیرى از نبرد و خون ریزى نیروهاى دو طرف ، تلاش زیادى به عمل آورد و از هر راه ممکن مى خواست از کشتار مسلمانان جلوگیرى نماید و خون کسى بر زمین نریزد.
الف – قبل از شهادت امام حسین علیهالسلام:
1 – تنظیم سپاه:
امام حسین علیه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خویش را که متشکل از 32 تن سواره و 40 تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه ، دسته دوم را در بخش میسره و دسته اى را میان آن دو قرار داد.
فرماندهى بخش میمنه را به ((زهیر بن قین )) و فرماندهى بخش میسره را به ((حبیب بن مظاهر)) واگذار کرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بیرق سپاه را به برادرش عباس بن على علیه السلام معروف به قمر بنى هاشم سپرد
و خیمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نیز سپاهیان جنایت پیشه خود را به چند گروه تقسیم کرد. وى ، فرماندهى بخش میمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهى بخش میسره را به شمر بن ذى الجوشن ، فرماندهى سواره نظام
را به عروه بن قیس و فرماندهى پیاده نظام را به شبث بن ربعى واگذار کرد. وى بیرق ، ننگین سپاه خود را به غلامش ((درید)) سپرد. دو سپاه در برابر یک دیگر صف آرایى کرده و براى آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شمارى مى کردند.
روایت امام سجاد(ع) از آخرین شب حیات پدرش
طبق فرموده حضرت، از دشمن درخواست مهلت کرد که امشب یعنی شب عاشورا را به عبادت بگذرانند.
عمربنسعد در موافقت با این درخواست مردّد بود که عمرو بن حجّاج گفت: سبحان الله! اگر از مردم دیلم(بیگانگان) هم از تو چنین درخواستی میکردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی. قیس بن اشعث گفت: درخواست آنان را اجابت کن، به جان خودم سوگند که آنها صبح فردا با تو خواهند جنگید. عمربنسعد هم گفت: به خدا قسم اگر بدانم که چنین کاری میکنند، هرگز با درخواست آنان موافقت نمیکنم ولی این یک مطلبی بود که همه گفتند: بپذیرید.
فرستاده ابنسعد نزد ابالفضل العبّاس(ع) آمد و گفت: ما تا فردا به شما مهلت میدهیم، اگر تسلیم شدید، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد میفرستیم، اگر سرباز زدید، ما دست از شما برنخواهیم داشت.
امام زینالعابدین(ع) میفرماید: من در تب میسوختم، نماز مغرب و عشاء خوانده شد، بعد حضرت اصحاب خودشان را خطاب قرار دادند: «أُثْنِی عَلَی اللَهِ أَحْسَنَ الثَّنَآءِ. وَأَحْمَدُهُ عَلَی السَّرَّآءِ والضَّرَّآءِ. اللَهُمَّ إنِّی أَحْمَدُک عَلَی أَنْ أَکرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّه، وَعَلَّمْتَنَا الْقُرْءَانَ؛ وَفَقَّهْتَنَا فِی الدِّینِ. أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَابًا أَوْفَی وَلَا خَیرًا مِنْ أَصْحَابِی وَلَاأَهْلَ بَیتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیتِی؛ فَجَزَاکمُ اللَهُ عَنِّی خَیرَ الْجَزَآءِ أَلَا وَإنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکمْ، فَانْطَلِقُوا جَمِیعًا فِی حِلٍّ؛ لَیسَ عَلَیکمْ مِنِّی ذِمَامٌ. هَذَا اللَیلُ قَدْ غَشِیکمْ فَاتّخذُوهُ جَمَلًاوَلیاءْخُذْ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِبَیْتِى، فَجَزاکُمُاللّه جَمِیعاً خَیْراً وَتَفَرَّقُوا فى سَوادِکُمْ وَمَدائِنِکُم ،فَاِنَّ الْقَوْم اِنَّما یَطْلُبُونَنى وَلَوْ اَصابُونى، لَذَهَلُوا عَنْ طَلَبِ غَیْرى ».
حضرت بعد از حمد ثنای الهی فرمودند: امّا بعد، من هیچ صحابهای را بالاتر از شما نمیدانم، شما یاران باوفایی هستید؛ اهلبیت من هم اهلبیت فرمانبرداری هستند و اهل صله ارحام هستند و تا اینجا خوب با من آمدند. امّا بدانید اینها فردا با من کار دارند و با شما کاری ندارند. الآن هم بدانید که من بیعتم را از شما برداشتم، یک موقع نگویید: مثلاً تحت بیعت من هستید و نمیتوانید. شب هم تاریک است، شما از این سیاهی شب استفاده کنید و بروید. برای اینکه آنها خجالت هم نکشند، فرمودند: دست یکی از این اهلبیت ما را هم بگیرید و ببرید. اینها فردا با من کار ندارند. خدا به شما جزای خیر بدهد، اینها فقط طالب من هستند. شما هم بروید.
تا خطبه تمام شد، همه اینها لب به سخن گشودند. امام زینالعابدین میفرمایند: تا حبیب آمد صحبت کند، دید که لبهای ابالفضل العبّاس گشوده شد، به احترام ایشان، سخن نگفت. ابالفضل العبّاس جملهای بیان میکند، میگوید: مولای من! ما شما را رها کنیم، کجا برویم؟! ما برای این آمدیم که تو زنده بمانی و ما فدایی تو شویم. خدا نیاورد آن روزی را که ما دور از تو باشیم. فردا جواب رسول الله را چه بدهیم؟! همینطور اشک میریزد و بیان میکند.
بعد به پیروی از عبّاس بن علی، برادرانش لب به سخن میگشایند، بعد هم بنیهاشم از جمله فرزندان عبدالله بن جعفر مطالبی را بیان کردند.
حضرت قبل از صحبت کردن سپاه رو به فرزندان عقیل که خواهر زاده های او نیز بودند کرد و فرمود: شما را کشته شدن مسلم، بس است، بروید. آنها خطاب به اباعبدالله که دایی شان بود گفتند: سبحان الله، ما شما را رها کنیم و برویم، رسول الله و بالاتر از او، خدا چه میگویند؟! سوگند به خدا ما آمدیم که همه مال و منال و اهل خود را فدای تو کنیم. ننگ بر آن زندگی باد که پس از تو باشد و تو در کنار ما نباشی.
بعد حبیب بن مظاهر بلند شد که مسلم بن عوسجه از او اجازه خواست که اوّل صحبت کند. مسلم هم خطاب به امام گفت: آقای من! اگر شما را تنها بگذاریم، ما چه جوابی در پیشگاه خدا داریم؟! به خدا سوگند این نیزه و شمشیر را در سینه دشمن فرو میبرم وآن قدر به آنها حمله میکنم که قلع و قمع شوند. اگر سلاح نداشته باشم، سنگ به آنها پرتاب میکنم. به خدا سوگند ما تو را رها نمیکنیم و حرمت پیامبر را در غیبت ایشان، محفوظ میداریم. حسین! بیرون این خیمه، خیمههای دختران رسول الله است، اجازه نمیدهم دست و چشم نامحرمان به آنها برسد. خدا را شاهد میگیرم که اگر هفتاد بار زیر پای ستوران بدنم قرار گیرد و دوباره زنده شوم؛ باز هم میجنگم و هرگز از تو جدا نمیشوم. فقط به امید آن هستم که آن لحظهای که میمیرم سرم به دامن تو باشد.
دیگر حبیب سکوت اختیار کرده و اشک میریزد، زهیر بن قین بلند شد و گفت: به خدا قسم، دوست دارم کشته شوم، باز زنده شوم؛ سپس کشته شوم و باز زنده شوم. مسلم گفته است: اگر هفتاد بار زیر سم اسبان بروم و کشته شوم و باز زنده شوم، باز هم میجنگم. حسین جان! خدا را گواه میگیرم من اگر تا هزار مرتبه هم کشته شوم و قطعه قطعه گردم، تو و اهلبیت تو را حمایت میکنم.
بعد از زهیر، تعدادی دیگر هم بلند شدند و نکاتی را بیان کردند. حبیب بن مظاهر که میخواست در ابتدا صحبت کند، دیگر در آخر بلند شد و گفت: حسین جان! از روزی که با جدّت رسول الله بودم، منتظر این لحظه بودم که محاسنم را در خون خضاب کنم و امروز خوشحالم که محاسنم را در پای کسی به خضاب خون آغشته میکنم که جدّ گرامش فرمود: حسین منّی و أنا من حسین. هیهات! هیهات که کسی بخواهد دست از دامن شما بردارد.
حضرت وقتی عزم اینها را دیدند، فرمودند: بشارت باد بر شما، فردا، همه شما مهمان جدّم رسول الله هستید .....
«السّلام علیک یا أباعبداللّه(ع)»
اعتراف معاویه (لعنت الله علیه) به شایستگی حضرت علی اکبر (ع) برای خلافت
حضرت علی اکبر (ع) فرزند حسین بن علی بن ابیطالب(ع) و لیلی بنت ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی ، در اوایل خلافت عثمان بن عفان، یازدهم شعبان سال 33 هجری قمری در مدینه به دنیا آمد و در سن 28 سالگی در کربلا به شهادت رسید.
از نظر وجاهت وزیبایی، ملاحت و دلربایی، شبیهترین مردم به رسول خدا(ص) بود. همچنین دارای صورت و سیرتى جذاب و طبع بلند، منظره ملیح، داراى ادب و تربیت بىنظیر، و پیوسته با خضوع و خشوع و با صلابت و بزرگوار بود.
علی اکبر همچنین دارای صدای خوشی بود به گونه ای که گاهی که اباعبداللّه الحسین(ع) برای صوت قرآن جدّ عزیزش دلتنگ میشد، به علی میفرمود: "علی جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره برم."
او در ویژگىهاى معنوى و فضایل علمى و اخلاقی، رشد جسمى و اجتماعى و کمالات روحى و مناقب نفسانى و سجایاى ملکوتى در میان تمام بنى هاشم و یاران پدر بزرگوارش امام حسین بن علی(ع) کم نظیر بود. این روحیه قوی و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت به علی اکبر داده بود که افزون بردوستان، دشمنان اهل بیت نیز به برتریهایش اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف میکردند.
روزی معاویه از اطرافیانش پرسید: "چه کسی در این زمان برای خلافت مسلمانان بردیگران برتری دارد و برای حکمرانی بر مردم از دیگران سزاوارتر است؟" اطرافیان متملق به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفی کردند. ولی معاویه گفت: "نه چنین نیست، اولی الناس بهذا الامرعلی بن الحسین بن علی، جدّه رسول اللّه و فیه شجاعة بنیهاشم و سخاه بنی امیه و رهو ثقیف؛ شایستهترین افراد برای امر حکومت، علی اکبر فرزند حسین است که جدّش رسول خدا است و شجاعت بنیهاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است."
ادامه مطلب ...
نصیحت امام حسین (ع) به جوان گنهکار
جوانی خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت، من مردی گناهکارم و نمی توانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما.
قال الامام الحسین علیه السلام:
«افعل خمسه اشیاء و اذنب ما شئت، فاول ذلک: لا تاکل رزق الله و اذنب ما شئت، و الثانی: اخرج من ولایه الله و اذنب ما شئت، و الثالث: اطلب موضعا لا یراک الله و اذنب ما شئت، و الرابع: اذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت، و الخامس: اذا ادخلک مالک فی النار فلا تدخل فی النار و اذنب ما شئت.» (۱)
امام حسین علیه السلام فرمود:
«پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه می خواهی گناه کن.
اول: روزی خدا را مخور و هر چه می خواهی گناه کن.
دوم: از حکومت خدا بیرون برو و هر چه می خواهی گناه کن.
سوم: جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن.
چهارم: وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه می خواهی گناه کن.
پنجم: زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش می برد در آتش وارد مشو و هر چه می خواهی گناه کن.»
جوان اندکی فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیت های طرح شده چاره ای جز توبه نداشت.
__________________
۱- بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۲۶، حدیث ۷; جامع الاخبار، ص ۳۵۹، حدیث ۱۰۰۱٫
زیارت عاشورا، کلید گشایش مشکلات
حسین (ع) سرور و سالار شهیدان و بهترین آرامشدهنده و شفاعت کننده است، و البته قرائت زیارت عاشورا، راهی برای نزدیکی به سیدالشهدا (ع)، تعجیل در دعاها و حاجات خیر و گشایش مشکلات است.
قرائت زیارت عاشورا، مهمترین آیین ماه محرمالحرام است و ما شیعیان با خواندن این زیارت به سرور و سالار شهیدان سلام میدهیم و از شالوده ستم و ظلم بر آن عزیز، بیزاری میجوییم.
برپایی زیارت عاشورا در محرم
در ماههای محرم و صفر، برگزاری زیارت عاشورا در مساجد، تکایا، حسینیهها و مجالس عزای امام حسین (ع) به یک سنت تبدیل شده است، هر چند که در سایر ایام سال برگزاری زیارت عاشورا رونق دارد، اما در ماه عزای سالار شهیدان، بیشتر است.
وقتی آبروی حسین (ع) واسطه آبرومندی ما میشود، آن گاه که وضو میسازی و با نیت پاک و دلی پر از حاجت رو به قبله مینشینی و زیارت شریف عاشورا را آغاز میکنی و به حسین (ع) سلام میدهی السلام علیک یا اباعبدالله ... لحظاتی خود را جدای از دنیا و تعلقاتش احساس میکنی.
آنجا که در زیارت عاشورا لعن میفرستی بر مردمی که شالوده ستم و بیدادگری را بر خاندان رسولالله (ص) ریختند، قلب انسان سنگین میشود از این همه قساوت، سنگدلی و بیرحمی.
آن لحظه که در زیارت عاشورا زمزمه میکنی، خدایا؛ قرار ده مرا نزد خودت آبرومند به وسیله حسین (ع)، احساس میکنی، خداوند نگاهی دیگر به تو دارد به واسطه آبروی نور دیده دخت عزیز و بزرگوار رسول الله (ص).
و آنگاه که در پایان زیارت عاشورا به پروردگار عزیز میگویی، خدایا روزیم گردان شفاعت حسین (ع) را در روز ورود به صحرای قیامت و ثابت بگذار گام راستیم را در نزد خودت با حسین (ع) و یاران حسین(ع)، انگار رها میشوی از تمام دغدغهها و دشواریهای این روزگار.
حسین (ع) یعنی عشق
حسین (ع) زیباترین واژه هستی است، حسین (ع) یعنی عشق، عشق به همه خوبیها، حسین(ع) شخصیتی است که خداوند در روز عرفه، نخست به زائران سیدالشهدا (ع) نظر میکند، بعد به زائران خانه خودش.