الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

شایعه ویران کننده زندگی

 شایعه ویران کننده زندگی



قصرحاکم شهر وکلبه حقیرانه مردی دریک شهر آباد خیلی ازهم فاصله نداشتند

حاکم ازلحاظ مال ومنال درااوج خوشی زندگی میکرد

قصردارای بالکنی بود رو به جنگل ودشت والبته کلبه حقیران یک زوج فقیر

حاکم هرگاه اعصابش از اخبار وامورحکومتی وزندگی شخصی مکدرمیشدبه بالکن قصرمیرفت وتن وروح را به هوای ازاد وچشم به مناظرمیدوخت تا ارامش یابد این کارشده بود عادت حاکم

گاهی میدید که زوج فقیر دراوج خوشی درحیاط کلبه نشسته شادو خندان روزگار میگذرانند چون اکثر مواقع حاکم که این زوج را با هم میدید

درناخوشی وشادی بودن برایش عادت شده بود وچندان حساسیتی نداشت روزی دورسفره شام که تمام صاحب منصبان حضور داشتن حاکم گفت به نظرشما با فقرمیشه زندگی خوشبختی داشت

صاحب منصبان هریک به ملاحظاتی گفتند چندان نمیشه

حاکم گفت چرا میشه اما با خودگفت بگذاریک باردیگر دقت کنم به زندگی ان زوج فقیر شاید کنجکاونبودم دقت به تمام امورشان نکردم فردا صبح به بالکن رفت برحسب حادثه ان روز روزی بارانی بود ان زوج کنار اتشی که از تنور بلند بود گل میگفتن وگل می خندیدند

باخود گفت آیا میشه این شادی از این زوج گرفته بشه یادر واقع رمز این خوشی چیه

با ورود صاحب منصبان حاکم گفت میخواهم تحقیقی از ساکنین ان کلبه حقیران بشود که چه جور انسانهایی هستند وسیرتا پیاز زندگی انها را برایم تحقیق کنید

از طرف داروغه چندنفر مامورتجسس شدند

روز بعد گزارش به حاکم دادند که در کلبه مردی کارگر ساده که عملگی وحمالی میکند وزن هم فقط خانه داری میکند

حاکم علت این خوشی در زندگی انها راپرسید هریک نظری دادند

حاکم گفت ایا میشه این خوشی را گرفت

وزیر گفت اری درکمتر از یک هفته

حاکم گفت چطور وزیر گفت بماند برای وقتی که موفق شدم

حاکم پذیرفت و وزیر دستور داد بروند شایعه کنند که مرد فقیر غیر از همسر گاهی وقتش را با دیگرزنان شهر سر میکند وبه جاهایی میرود که مردان زندگی سالم نمی روند و نیز شایعه کنید که خانم مرد فقیرهم با دست فروشان ودوره گردها وکاسبان محل بگو وبخندی دارد

چند روز نگذشت که رفتار مردم با انها سرد شد وبه طبع پس از شنیدن شایعات رفتار انها باهم نیز سرد وبدبینی بر  زندگیشان حاکم شد

حاکم هم هرروز به دقت اوضاع کلیه را زیر نظر داشت ومشاهده کرد که دیگر اجاق خونه هر روز روشن نیست وباهم بودن انها چندان طولانی نیست

سرهفته زندگی با بد بینانه و وجود شک ودعوا چاره ایی جز طلاق نگذاشت وهریک پی سرنوشت خود رفتند

شور حال کلبه بی رونق هم که مشخص است

وزیر امد وگفت حاکم دیدید که بدبینی وشایعه چه سلاح برنده ایی برای تخریب زندگی مردم است

حاکم در فکر فرو رفت وجوابی نداد

چند ماهی گذشت حاکم گفت میخواهم بدانم اوضاع ان زوج جداشده چگون می باشد

ماموران برای تجسس رفتند گزارش دادند که مرد فقیر معتاد وبه فلاکت روز گار میگذراند

وزن هم ازدواج کرده با یک مرد بدخلق ونا جوانمرد به طوری که هرروز ارزوی مرگ میکند ....


نتیجه همیشه با گفتن وحرف زدن با هم و بدور از بد دلی وتوجه نکردن به شایعات میشه شاد و خرم زیست وبهتر اینکه دلخوری از هم را با هم مطرح کنیم تا چاره کار بیابیم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.