ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دشمن علی (ع) عاشق و مرید او شد
روزی عایشه گفت: مردى را که دشمن سرسخت على (ع) باشد براى من پیدا کنید تا نزد او بفرستم.
چنین مردى را آوردند و چون در برابر او ایستاد سرش را به جانب آن مرد بلند کرد و گفت: دشمنى تو با این مرد به چه پایه رسیده؟
به او گفت: بسیار از خداى خود طلب مى کنم و آرزو دارم که
او با اصحابش زیر چنگال من باشند، و با شمشیر ضربتى (بر سر آنان) بزنم و
خون از شمشیر بچکد.
عایشه گفت: تو شایسته این کار هستى،
این نامه مرا ببر و به او بده، چه در حال سفر و حرکت باشد، چه اقامت کرده باشد؛
و آگاه باش که اگر او را در حال حرکت بینى خواهى دید که
بر استر پیغمبر (ص) سوار است، و کمان او را به شاخه انداخته، و تیردان آنرا
به قربوس زینش آویخته، و اصحابش مانند مرغان صف کشیده پشت سرش هستند.
آن مرد گوید: پس او را سواره با همان حالت که عایشه گفته بود استقبال کردم، و نامه را به او دادم.
پس مهرش را شکست و خواند و فرمود: به منزل بیا و از غذا و آب ما بخور تا جواب نامه ات را بنویسم.
گفتم: به خدا این کارها عملى نمى شود.
پس آن مرد پشت سر حضرت حرکت کرد و اصحاب آن جناب اطرافش را گرفته بودند، سپس به او فرمود: از تو سوال کنم؟ جوابم را مى دهى؟
عرض کرد: آرى.
فرمود: تو را به خدا قسم مى دهم آیا عایشه نگفت: مردى را که دشمن سرسخت این مرد (على) باشد براى من پیدا کنید.
تو را نزد او بردند، و به تو نگفت: دشمنى تو با این مرد به چه پایه رسیده؟
و تو نگفتى: بسیارى از اوقات از خداى خود تمنا مى کنم که او با یارانش در چنگال من باشند، و با شمشیر ضربتى (بر سر آنها) بزنم که خون از شمشیر بچکد؟
گفت: خدایا (تو مى دانى)، آرى.
فرمود: پس تو را
به خدا قسم مى دهم آیا به تو نگفت که: نامه مرا ببر و به او بده خواه در
حال حرکت بوده یا اقامت کرده باشد، و آگاه باش که اگر او را در حال حرکت
ببینى خواهى دید که بر استر پیغمبر (ص) سوار است، و کمانش را به شاخه
انداخته، و تیردان آنرا به قربوس زینش آویخته؟
گفت: خدایا (تو مى دانى)، آرى.
فرمود: پس تو را به خدا قسم مى دهم آیا به تو نگفت: اگر غذا و آبش را بر تو عرضه داشت هرگز چیزى از آن مخور که در آن سحر است؟
گفت: خدایا (تو مى دانى)، آرى.
فرمود: پس از من هم پیغام مى برى؟
گفت: آرى؛ زمانى که من نزد تو آمدم روى زمین مخلوقى از
تو مبغوض تر نزد من نبود، و اکنون مخلوقى در زمین از تو محبوب تر نزد من
نیست، پس هر امرى که مى خواهى بفرما.
فرمود: پس نامه مرا به او
برسان و بگو: اطاعت خدا و رسولش را نکردى چون که خدا تو را به ماندن در
خانه امر کرد، و تو از خانه بیرون آمده در لشکرها رفت و آمد کردى.
و به طلحه و زبیر و یارانش بگو: شما درباره خدا و رسولش به انصاف رفتار نکردید،
چون زنان خود را در خانه هایتان گذاشتید، و زن پیغمبر را بیرون آوردید.
پس آن مرد نامه امیرالمومنین را آورد و نزد عایشه گذاشت و پیغام حضرت را به او داد و برگشت نزد علی (ع) و در صف جنگ صفین شهید شد.
پس عایشه گفت: هیچ کس را نزد او نمى فرستیم مگر این که او را بر ما فاسد کند (و بر علیه ما مى شوراند.)
اثبات الهداة، ج 4، ص 500 - 498.