تأملی در دعای ماه رجب
شخصی به نام سجاد، خدمت پیشوای ششم، حضرت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: برای ماه رجب به من دعایی یاد بدهید که خداوند متعال مرا به آن نفع ببخشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: این دعا را هر روز از ماه رجب بعد از نمازهای یومیه بخوان:
بسم الله الرحمن الرحیم
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ
ای که برای هر خیری به او امید دارم
وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
و از خشمش در هر شری ایمنی جویم
یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ
ای که می دهد (عطای ) بسیار در برابر (طاعت ) اندک
یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
ای که عطا کنی به هرکه از تو خواهد
یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ
ای که عطا کنی به کسی که از تو نخواهد
وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ
و نه تو را بشناسد
تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
از روی نعمت بخشی و مهرورزی
اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ
عطا کن به من به خاطر درخواستی که از تو کردم
جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
همه خوبی دنیا و همه خوبی و خیر آخرت را
وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی
و بگردان از من به خاطر همان درخواستی که از تو کردم
اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
همه شر دنیا و شر آخرت را
فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ
زیرا آنچه تو دهی چیزی کم ندارد (یا کم نیاید) و
وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
بیفزا بر من از فضلت ای بزرگوار
یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ
ای صاحب جلالت و بزرگواری
یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
ای صاحب نعمت و جود
یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ
ای صاحب بخشش و عطا حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ
* یا من ارجوه لکل خیر: ای کسی که در هر امر خیری به تو امید دارم.
انسان موجودی است که با امید و انگیزه و هدف زنده است و انسان آگاه سعی می کند امور خود را به خدا متصل نماید. بالاخص آن که امور آدمی؛ خیرات و خوبی ها هم باشند. مانند این که اگر چیز خیری در دنیا نصیب ما می شود، آن را از خدا بدانیم و بگوییم (هذا من فضل ربی) و اگر مصیبت و گرفتاری هم پیش می آید، صبر و مقاومت داشته و از خدا طلب یاری و رفع مشکل نماییم " الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون." ( بقره/ 156)
اگر دقت کنیم می بینیم که بسیاری از آیات قرآن کریم نیز محتوای امید دهنده، انگیزشی و تشویق کننده دارند. به طور نمونه در آیات گوناگون در قبال انجام عمل نیک و پرهیز از گناهان، بهشت و نعمت های جاوید و فرح بخش به ما عطا می کنند (ان الذین آمنوا و عملواالصالحات … اولئک لهم جنات عدن تجری من تحتهم الانهار … (کهف / 30- 31)
بنابراین گره زدن تمامی امور خیر و نیک به لطف و مشیت خداوند (توکل) و درخواست مساعدت و کمک از او، ویژگی بزرگی است که بزرگان به آن توجه و عنایت دارند.
در دعا آمده ( لکل خیر) و نگفته یک خیر یا دو خیرات بلکه تمام امور خیر، و این مطلب قابل تأملی است. در واقع دل سپرده کسی است که نگذارد نقطه اتصال به منبع فیض دچار انفصال شود.
به عبارت دیگر دل سپرده به درگاه ذات اقدس الهی همواره اینگونه بر لب دارد که:
"حیاتی و مماتی لله رب العالمین؛ تمامی زندگی و مرگ من برای خدای هر دو جهان است."
این بخش از کلام، مطلب بسیار آموزنده ای از کلام گهربار امام علی علیه السلام را به خاطر می آورد که :
خوشا به حال مؤمنی که زندگی اش (برای یافتن بعضی از صفات نیک) مانند زندگی (معنی دار) سگ باشد، چون در این حیوان 10 خصلت نیکو وجود دارد:
1- سگ در میان مردم قدر و قیمتی ندارد و این حال مسکینان است.
2- سگ، مال و ثروت و ملکی ندارد، و این صفت مجردان است.
3- سگ، خانه و لانه معینی ندارد و هر کجا که برود، رفته است و این حال متوکلان است.
4- سگ اغلب اوقات گرسنه است و این عادت صالحان است.
5- سگ اگر از صاحب خود تازیانه بخورد باز هم در خانه او را رها نمی کند و این عادت مریدان است.
6- سگ، درشب تنها مدت کمی می خوابد و این حال دوستداران خداست.
7- سگ، با آن که رانده می شود و ستم می کشد ولی وقتی او را صدا می زنند بدون دلگیری باز می گردد و این نشانه فروتنان است.
8- سگ، از خوراکی که صاحبش به او می دهد، راضی است و این حال قانعان است.
9- سگ بیشتر اوقات ساکت و خاموش است، و این علامت خائفان است.
10- سگ، وقتی می میرد، از خود میراثی به جای نمی گذارد و این حال زاهدان است. (1)
بنابراین، ما تلاش می کنیم، برنامه ریزی می کنیم، برای خود هدف و آینده ای را ترسیم می نماییم و سعی می کنیم از فرصت ها استفاده کنیم و در طریق خداوند قدم برداریم و… و در نهایت همه اینها را متصل می کنیم و به خداوند واگذار می کنیم " و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد." ( مؤمن / 44)
* و آمن سخطه عند کل شر: و در امان هستم از هر نوع شر و بدی ناشی از خشم و غضب او.
ما انسان ها در دنیا ممکن است در طول زندگی خود اغلب دچار شر و بدی دیگران شویم. یعنی از شر افراد در امان نیستیم. مثل دعواها، سرقت ها، مردم آزاری ها، و اذیت ها و …
از سوی دیگر به قول معروف می گویند که جواب های، هوی است. یعنی اگر به کسی بی احترامی کنیم، تهمت بزنیم، ناسزا بگوییم و تعرض کنیم، در مقابل، جوابی شبیه به آن و یا بدتر از آن را دریافت خواهیم کرد.
اما رابطه شر و بدی ما با خداوند این گونه نیست. چون اگر ما فرد بد و شرور و گناهکاری باشیم، خداوند از در بدی و شر بر ما وارد نمی شود و بر مقدار و شدت آن نمی افزاید. بلکه حساب اعمال زشت و سیئات ما به همان اندازه ای که باید عقوبت شود ثبت و ضبط می گردد. در حالی که اگر اعمال نیک و خوب انجام دهیم، ده برابر آن را جزا و پاداش می دهد ( من جاء بالحسنة فله عشر امثالها... ." ( انعام / 160)
و حتی بالاتر از این، گاهی لطف و کرم و سخاوت خداوند در مقابل عمل خیر و نیکوی ما طوری است و به اندازه ای است که جزای آن خارج از حساب و شمارش است. "… و من عمل صالحاً... فاولئک یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب."( مؤمن / 40) وای بر ما که چقدر غافل و ناسپاسیم.
بنابراین، ما از ناحیه خداوند در امنیت و پناه هستیم و او شر و بدی به ما نمی رساند.
در اینجا این سوال پیش می آید که پس چرا ما از جهنم می ترسیم و جهنم برای چیست؟
در پاسخ باید گفت: اگر جهنم و عقوبتی دردناک برای ما ترسیم شده است، در واقع انعکاس اعمال بد ماست، ما چطور وقتی دروغ می گوییم، شهادت نابجا می دهیم، قسم غیر واقعی می خوریم و خلاصه عمل زشتی مرتکب می شویم، پشیمان شدیم و خود را ملامت می کنیم و لذتی از کار خود نمی بریم و دائم وجدان ما بر ما فریاد می زند و روزگار برایمان تیره و تار می شود و در حقیقت برای خود جهنم درست می کنیم و به دام می افتیم و رسوا می شویم و آبروریزی می شود و… آنجا هم جهنم آیینه اعمال زشتی است که مرتکب شده ایم.
از سوی دیگر، خداوند متعال، خالق ماست و خالق نیازی ندارد که به مخلوق خود شر و بدی برساند. چون تمام حیات و داشته های مخلوق از اوست و مخلوق قدرت و توانایی مقابله با خالق را ندارد، چون از اول وجود خارجی نداشته است. پس تصور این که اگر بلایی، مصیبتی، حادثه ای بر سر ما می آید، مقصر خداوند است یا خدا می خواسته عمداً به ما ضرری برساند (نستجیر بالله)، حرف و خیال باطلی است، و ما باید به حال و روز و اوضاع خود نگاه کنیم که چه کرده ایم که اینگونه نصیبمان شده است.
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست
* یا من یعطی الکثیر بالقلیل: ای آن که در مقابل اعمال اندک و ناچیز ما، پاداش بسیار عطا می نمایی.
معمولاً در معاملات دنیوی چون نفع شخصی مطرح است لذا هر کس سعی می کند که نفعش حداکثر باشد (بنا به خوی کمال جویی آدمی). اما خداوند از خزانه فضل و کرم خویش معامله را انجام می دهد و نه بر اساس نفع شخصی. پس در مقابل کم ما، زیادت عطا می کند چون از خزانه غیب او چیزی کسر نمی شود و در واقع صفت رحمان، کریم و ... درباره خداوند یک جنبه اش این است که هر چه او خرج کند کسر نمی آورد.
* یا من یعطی من سئله. یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة: ای کسی که به هر نیازمند و حاجت مندی عطا می کنی، ای که عطا می کنی به کسی که تو را نمی خواند و از تو چیزی نمی خواهد و تو را نمی شناسد که صاحب مهر و عطوفت و رحمت هستی.
مقام تکدی و گدایی آستان ربوبی، مقامی بس بزرگ است چون اگر انسان، گدای در خانه حق شد دیگر گدایی بنده ای مثل خود را نمی کند.
به قول صائب تبریزی:
دست طلب چو پیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
لذا آدمی اگر می خواهد گدایی و اعلام حاجت کند بهتر است که نزد خود خدا برود و خوب هم گدایی کند تا نتیجه بگیرد. چون اگر یک بار یا دوبار پذیرفته نشدی، بالاخره تو را قبول می کنند.
صد بار اگر توبه شکستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست
و به قول معروف: گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟ پس اگر بتوان سائل آستان الهی شد و آدمی را به عنوان گدای در خانه پذیرفتند، خوشا به سعادت و به آن مقام.
" دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود" (سعدی). مطلب دیگر آن که خدا به آنهایی هم که او را نمی خوانند و به فکر او نیستند، جود و کرم و عطا ارزانی می نماید، منتها آنچه که به سائلان می دهد طبعاً ارزشمندتراست و در مقایسه با آنچه که به تعبیری به خدانشناسان می دهد جلوه دیگری دارد. با این حال همه مشمول الطاف او هستند، همه بر سر سفره گسترده پر خیر و برکت او هستند." ای که از خزانه کرمت، گبر و ترسا وظیفه خور داری."
* اعطنی بمسئلتی ایاک جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الاخره: عطا کن به من در مقابل خواهش و خواسته ام همه خیر دنیا و همه خیر آخرت را.
تا اینجا هر چه گفته شد در واقع زمینه سازی و مقدمه چینی بود برای بیان اصل حرف . چون قبلا گفته شد (یا من یعطی) و حال می گوییم (اعطنی) یعنی سر اصل موضوع رفته است. خوب حالا چه و چگونه بگوییم؟ این که انسان حواسش موقع اعلام خواسته و نیاز جمع باشد و خود را گم نکند و یا کم و کسر نگوید که بعداً مایه پشیمانی شود خیلی مهم است. شاید بارها برای شما پیش آمده باشد که با کسی حرفی، صحبتی داشته اید اما بعد با خود گفته باشید که ای کاش این و آن را هم می گفتم یا نمی گفتم. در اینجا نیز با همان لحن و حالت گدایی آستان ربوبی می گوییم عطا کن. و این عطا کن را سفت و محکم می کنیم با " ایاک". چون فقط اوست که می تواند این خواسته را برآورده سازد.
این که می گویند از خدا کم نخواهید در ظاهر ممکن است جمله ساده ای باشد ولی واقعاً کارساز است چون خداوند متعال فرموده که: اجابت می کنم خواسته دعا کننده را (اجیب دعوة الداع اذا دعان)؛و ظرافت کار در اینجاست که دوبار کلمه " جمیع" را آورده، یعنی هم برای دنیا و هم برای آخرت و بدین ترتیب هیچ چیزی را کم و کسر نگذاشته است؛ به این می گویند خواستن و طلب نمودن.
* واصرف عنی بمسئلتی ایاک جمیع شر الدنیا و شر الاخره. فانه غیر منقوص ما اعطیت: و دور کن از من بنا برخواسته و خواهشم جمیع شر و بدی دنیا و شر و بدی آخرت را، زیرا هر چقدر تو عطا کنی (از خزانه فضل و کرمت) کم نمی شود.
در این دعا اول خوبی ها و خیرات را طلب نمودیم و حالا طلب می کنیم که بدی ها از ما دفع گردد.
در دنیا ما امور شر و خلاف و منفی و ... زیاد داریم، ولی در آخرت مقصود از شر و بدی انعکاس اعمال ماست. جالب است که کلمه عطا و مشتقات آن در تمام طول دعا آمده و این صفت خداوند همواره تذکر و یادآوری شده است.
* و زدنی من فضلک یا کریم: و بیفزا برای من از فضل و بخشش.
حالا تمام خواسته ما به طور تمام و کمال مطرح شده اما برای اطمینان بیشتر و محکم کاری کلمه " زدنی" را هم آورده یعنی سوای آنچه گفتیم و نگفتیم و هر چه که خواستیم و نخواستیم، آنچه را که ما از قلم انداخته ایم و تو صلاح می دانی آن را نیز اضافه کن؛ چرا که تو صاحب فضل و کرم هستی. چون جهان مادی ما نسبی است لذا عقل و فهم و درک ما هم نسبی است و ممکن است در این گیرودار دعا و اعلام حاجت و نیاز چیزی از خاطر ما برود و یا موضوعی باشد که به صلاح ما باشد منتها بی اطلاع باشیم بنابراین با این کلمه " زدنی" حجت را تمام می کنیم و بقیه کارها را نیز به دست خدا می سپاریم و این راه و رسم سائلی است که می خواهد از خداوند چیزی را طلب کند. اگر دقت کنیم می بینیم سه کلمه امری آورده که جنبه خواهش و دعا دارد: 1- اعطنی (عطا کن، ببخش) 2- واصرف (دور کن، دفع کن) 3- زدنی (زیاد کن، بیافزای) در حقیقت به نوعی خاصیت جذب خوبی ها و دفع بدی ها هم در دعا مطرح شده است که خود جنبه تربیتی دارد. حال مثالی می زنیم: فرض کنید یک پدری می خواهد به یک مأموریت دور و طولانی برود. هنگام خداحافظی با خانواده، فرزندش بهانه می گیرد. داد و فریاد و گریه می کند که باید مرا هم با خود ببری اما هرچه برایش توضیح می دهند که نمی شود، ابتدا قبول نمی کند ولی در نهایت می پذیرد که به شرط آوردن یک هدیه خوب و مناسب به همراه پدر نرود و در خانه بماند.
اکنون پدر از فرزند سئوال می کند که دوست داری چه چیزی برایت بیاورم ؟ اگر او در جواب پدر بگوید مثلاً فلان لباس یا اسباب بازی را بیاور، خوب تکلیف پدر معلوم می شود ولی اگر بچه هوشیار و زرنگ باشد می گوید: پدر! هر چه خود دیدی برای من خوب و مناسب است همان را بیاور. این پدر هنگام خرید برای فرزندش، جمله او را به یاد می آورد و خرید کردن برایش دشوار می شود. به عبارتی این یعنی همان نقش " "زدنی" در دعا. اینجاست که پدر وسواس و توجه خاصی را مبذول می کند تا هدیه ای بخرد که مورد قبول فرزند قرار گیرد؛ پس سعی می کند که بهترین و مفیدترین ها را برای او بخرد.
حضرت امام صادق(ع) به آن شخص فرمودند حالا با دست چپ محاسن خود را بگیر و انگشت نشانه دست راست را به طرفین حرکت بده و این دعا را بخوان:
* یا ذالجلال و الاکرام یا ذالنعماء والجود یا ذاالمن و الطول حرم شیبتی علی النار: ای صاحب جاه و جلال و اکرام، ای صاحب نعمتها و جود و بخشش، ای کسی که بر ما منت می گذاری و (حاجات ما را برآورده می سازی) و ای بلند مرتبه سخاوتمند، آتش جهنم را بر موی سفید من حرام گردان.
در این قسمت از دعا ما می گوییم خدایا هر چه خواستیم و نخواستیم باز هم به کنار، یک چیزی هم این آخر دعا می خواهیم که خیلی مهم است و آن این که خدایا آتش را بر این موهای ما حرام گردان. چرا گفته بر موها حرام کن و نگفته مثلاً آتش را بر دست و یا پا و زبان و یا … حرام کن؟ این هم از آن نکته ها و صفاتی است که یک سائل خوب و با حواس و یک گدای هوشیار باید دارا باشد. چون حساس ترین عضو بدن در مقابل آتش همین "مو" است لذا اگر آتش بر موها حرام شود طبیعتاً تمام اعضاء از سرتا پا در امان خواهد بود و دیگر خبری از سوختن نیست؛ و به این می گویند دعا، به این می گویند درخواست و به این می شود گفت گدایی در خانه خدا که حقیقتاً چه گدایی با صفایی است. تکان دادن دست به طرفین می تواند نشانه ای از زار بودن اوضاع، و گریه و پشیمانی و ندامت فرد باشد و شاید به این ترتیب، دعا می خواهد بگوید که خدایا با دست راست که دست بیعت و قسم است با تو پیمان می بندم و قول می دهم که مرتکب اعمال زشت نشوم. پس به ما رحم کن و ما را ببخش. برحمتک یا ارحم الراحمین. آمین یا رب العالمین.
پی نوشت:
1- کتاب نشان از بی نشانها؛ ج 1، صص277- 276.