ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دل نوشته وفات حضرت زینب
ای
زینب علیهاالسلام ! مگر سجاد علیهالسلام از دریای بیکران علم و فهم تو
چه امواجی را دیده و در سخنت چه چیزی را یافت که تو را «عالِمه غیر
مُعلَّمه» خواند؟
که تو را آموخت تا در بزم غرور و
مستی دشمن، جسارت او را که میخواست شخصیّت ابراهیمی تو را در هم شکند و
قامت رسای تو را خم کند، با جمله «ما رَأَیْتُ اِلاّ جَمِیلاً» پاسخ گویی؟
ای
حامل فصاحت و صراحت علی! تو با ذوالفقار بیانت بر اهریمن زبون نواختی و در
میدان شهامت تاختی تا به آن جا که پرده از گذشته ننگین بنی امیه برداشتی و
چهره کریه آنها را به جهانیان نشان دادی.
ای زینت پدر و مونس مادر! چه منزلت و شخصیّتی داری که خدا نام تو را برگزید و بر لوح محفوظ نگاشت.
ای
زینب علیهاالسلام ! ای خورشید روز و ماه شب کربلا! با چه شکوه و جلالی
طلوع کردی؟ حسین علیهالسلام در نماز تو چه دیده بود که در آخرین دیدار
فرمود: «خواهرم! در نماز شبت مرا از یاد نبر»؟
ای
مظهر کبریایی خدا و جلوه تمام نمای حق تعالی! تو در نماز عشق، با خدا چه
گفتی که در عبادت چنان شیفته و شیدا بودی که هیچ درد و رنجی تو را از بندگی
و عشقورزی به خدا باز نمیداشت؟
ای شکوه صبر و
شکیب! تو آن دریای خون و حسین علیهالسلام را در میان آن غوطهور دیدی و رو
به آسمان کردی و با خدای خویش چنین گفتی: «اللّهم تَقَبَّل مِنّا هذا
القُربان»
تو در سیمای حسین علیهالسلام آن محبوب دل آرایت، چه دیده
بودی که هر لحظه جمال و جلال او را مینگریستی و حتّی در دوران کودکیات
جز در آغوش او آرام نمیگرفتی؟
وفات حضرت زینب
برای زینب مینویسم
برای
تو مینویسم، ای زینب! ای که فریاد با تو آغاز شد و بیداد با تو رسوا! ای
آزاد اسیر! ای قامت سبز اعتراض! ای نهال بارور ایثار! ای جاری زلال متانت!
ای آیه صراحت و عفت! ای آذرخش خشم! ای مظهر لطافت و رحمت! چگونه میتوان تو
را گفت، تو را نوشت. قلم در ابهامِ شناختت مانده است. انسان، در زیبایی
کامل در تو متجلی است.
چه
کسی را میتوان یافت که در هنگام توهین، در هایوهوی کشنده انبوه مردمان،
در کوچههای تهمت و تحقیر، در خندههای شوم پلیدان، آرام و بیهراس
اینگونه پرصلابت و قاطع، رگبار تند سخن را بر قلبهای سخت خفتگان، چون
آتشی مذاب جاری کند.
کیست که در چنین هنگامه سراسر خون و رنج و درد و تنهایى،هنوز فریادی برای کشیدن و سخنی برای گفتن و توانی برای ایستادن داشته باشد.
خدایا چگونه باور کنم، چگونه میتوانم شانههای ظریفی را در زیر کوهساران سنگین این همه فاجعه، ایستاده ببینم؟
زینب(س) آیههای توانایی انسان را نوشت و سرود قدرت ایمان را سرود و شعر بلند رسالت را نگاشت.
متن ادبی وفات حضرت زینب
زینب! برخیز
زینب! برخیز که هنوز، کاروان کربلا چشم به دستان نوازشگر تو دوخته است .
برخیز! که هنوز این خاک سوخته، خنکای
نسیم نگاه تو را فریاد میزند ... و این صحرای تشنه، محتاج شبنمی از
چشمانتوست که به گل نشیند .
هنوز بر فراز بلندای نیزهها، نام مقدس تو، فریاد میشود و پیکرهای خون آلود، قیام تو را چشم انتظارند ...
هنوز گهواره کودکان، تلنگر دستان تو را میطلبد و گلدستهها اذان یاد تو را زمزمه میکند .
هنوز
پشت همه پندارهای سرخ، پشت همه زمانهای کبود، پشت همه پیشانیهای شکسته،
پشت همه زخمهای شکوفا، خیال تو میوزد و هنوز زمین پس از سالها، معجزهی
پیامبر گونهات را در شام فراموش نکرده است ...
وفات حضرت زینب
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
هنوز هیچ آشنا با عاشورایی، قدرت نیافته بزرگی شخصیت او را درک کند.
زینب(س)، با تمام روح لطیفش، اوج هر
سختی را چشیده، اما زیبا و پرمنطق در کوفه سخن میراند، چنانکه قلبها را
بیدار میکند و کم است مسلمانی در شامات که اسلامش را مدیون روشنگری او
نباشد.
آرى،زینبی که آن روی سکه عفت فاطمی است، پردهنشین خانه وحی
است، پرورده غیرتهاست. همان خاتونی است که زنان کوفه صف اندر صف در
انتظار دیدار اویند تا در درس تفسیرش بیاموزند که چنین بیمانند تفسیر قرآن
بر سرنیزه خوانده شده را فریاد میکند، چنانکه به قدرت قرآن، جانهای
بیوجدان اهل شهر نفاق را زنده کرد و حیات حسینی به رگهامان تزریق کرد.
آرى، به خدا که تاریخ در محضر زینب(س)
از پا درآمده و خود را به دست باکفایتش داده تا تاریخ و شریعت محمدی، همه و
همه را از نو بسازد.