ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
خدایا راضیم به رضای تو
زنی در کنار ضریح امام رضا(ع) باگریه آرزوی داشتن فرزند می کرد و با اشک و لابه از خداوند تمنای بچه دار شدن داشت
در همین حین صدای گریه زنی به گوشش رسید که می گفت: بیست سال پیش در همین مکان از تو خاستم تا فرزندی به من عطا کنی و تو حاجتم را بر آورده ساختی
اکنون فرزند من مرا از خانه بیرون رانده و به تو پناه آورده ام تا اینک جانم را بستانی
خداوندا من از آنچه که برایم مقدر ساختی شکایت کردم و اکنون پشیمانم جانم را بستان که از درد کبودی های کتک های پسرم توان خوابیدن ندارم و ناگهان ساکت شد.
آن زن به سمتش شتافت و چادرش را بالا زد و دید زن به خواب ابدی فرو رفته ومرده است.
از خواسته ی خود پشیمان شد و گفت:خدایا راضیم به رضای تو