ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
فضیلت منحصر بفرد امیرالمومنین (ع) از زبان ایشان
پیامبر خدا(ص) فرمود: اى على! مثل تو در میان امّت من همچون مثل دروازه حِطّه بنى اسرائیل است، پس هر کس وارد ولایت تو شود در واقع وارد دروازه حطه شده آنسان که خداوند فرمان داده است.
.
پیغمبر خدا (ص) فرمود: «من شهر دانش و على دروازه آن است و به شهر جز از
دروازهاش وارد نمىشوند.» آنگاه فرمود: «اى على! به راستى که به زودى تو
ذمّه مرا مراعات خواهى کرد و به روش من جنگ خواهى نمود و امت من با تو
مخالفت خواهند نمود.»
.
پیامبر خدا (ص) به من فرمود: به راستى که خداى متعال دو فرزندم حسن و
حسین (ع) از نورى که به تو و فاطمه(س) عنایت کرد، آفرید و آنها همانند دو
گوشوارهاى هستند که در گوش لرزانند، و نور آنها هفتاد هزار مرتبه به نور
شهیدان فزونى دارد، اى على! خداوند متعال به من وعده داده که آنها را
آنگونه گرامى بدار که جز پیامبران و فرستادگان کسى را آن گونه گرامى
نداشته است.
.
پیامبر خدا(ص) در دوران زندگىاش در حضور همه اصحابش و عموى من عباس
انگشتر، زره و کمربندش را به من عطا فرمود و شمشیرش را بر کمر من بست. پس
خداوند متعال از میان آنها تنها مرا ویژه این شرافت کرد.
.
خداوند متعال به پیامبرش آیه نازل کرد که: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ
آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ
» اى کسانى که ایمان آوردهاید! آنگاه که خواستید با پیامبر نجوا و درگوشى
صحبت کنید بایستى پیش از سخن درگوشى صدقه بدهید. من دینارى داشتم که آن را
به ده درهم فروختم، و هر وقت خواستم با پیامبر خدا (ص) محرمانه حرف بزنم
پیش از آن یک درهم صدقه مىدادم، سوگند به خدا! این کار را ـ قبل از من و
بعد از من ـ حتى یک نفر از اصحاب انجام نداد. آنجا بود که خداوند این آیه
را فرو فرستاد: « أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ
نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ »
آیا ترسیدید که پیش از نجواى خود صدقهاى بدهید؟ اینک که انجام ندادید
خداوند توبه شما را پذیرفت ...» آیا توبه جز از گناهى است که سرزده است؟ (
سوره مجادله، آیات 14- 13 )
.
پیامبر خدا(ص) به من فرمود: «بهشت بر پیامبران حرام است تا من وارد آن
شوم و و بر اوصیا حرام است تا این که تو وارد آن شوى، اى على! به راستى که
خداوند متعال به من در مورد تو مژدهاى داده که پیش از من به هیچ پیامبرى
چنین مژدهاى نداده است، به من مژده داده که تو سرور اوصیا هستى و این دو
فرزندت حسن و حسین(ع) در روز رستاخیز سرور جوانان بهشتیان هستند.
. جعفر، برادر من در بهشت با فرشتگان با دو بالى که از درّ، یاقوت و زبرجد تزیین شده، پرواز مىکند.
. عموى من حمزه در بهشت سرور شهیدان است.
.
پیامبر خدا (ص) فرمود: «به راستى که خداوند متعال به من در باره تو
وعدهاى داده که هرگز خلف در وعده نمىکند، که مرا پیامبر و تو را وصى
قرار داد. به زودى تو از امّت من پس از من همان خواهى دید که موسى از
فرعون دید، بنا براین، شکیبا باش! و به حساب خدا منظور کن تا این که به
دیدار من آیى. سپس من کسى را که تو را دوست دارد، دوست مىدارم و آن را که
با تو دشمنى کند دشمن دارم.»
.
پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! تو صاحب حوض هستى، جز تو کسى مالک آن نیست
و به زودى گروهى نزد تو خواهند آمد که از تو آب مىخواهند. پس تو، به آنان
مىگویى: نه، نه، و نه حتّی یک ذرّه، پس آنان با چهره سیاه بازمىگردند، و
به زودى شیعیان من و تو بر تو وارد خواهند شد، پس تو به آنان مىگویى: به
صورت کامل سیراب شوید، پس آنان با چهرههاى سفید سیراب مىگردند.
.
پیامبر خدا 9فرمود: «امّت من در روز رستاخیز با پنج پرچم محشور مىشوند:
نخستین پرچمى که نزد من آیند، پرچم فرعون این امّت است که همان معاویه
است. دومین پرچم با سامرى این امّت است که همان عمرو بن عاص است. سومین
پرچم با جاثلیق این امّت است که همان ابو موسى اشعرى است. چهارمین پرچم؛
اَبا الأعوَر سَلمى است و پنجمین پرچم به همراه تو است ـ اى على! ـ که همه
مؤمنان در زیر آن هستند و تو پیشواى آنان هستى. آنگاه خداوند متعال بر آن
چهار گروه مىفرماید:« ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً
فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ » به
پشت سرتان برگردید و نورى درخواست کنید! پس دیوارى میان آنان کشیده مىشود
که دروازه اى دارد که در بطن آن رحمت است و آنان شیعیان من و کسانى هستند
که مرا دوست داشته و به همراه من با گروه ستمگر و آنان که از صراط سرنگون
شدند جنگیدند، و دروازه رحمت است و آنان شیعیان منند، پس آنان ندا در
دهند: « أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ
أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ
الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ
الْغَرُورُ فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ
الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ
الْمَصِیرُ » مگر ما با شما نبودیم؟ گویند: آرى، ولى شما خود را فریب داده
و به انتظار نشسته و به تردید افتادید و آرزوها شما را فریب داد تا این که
فرمان خداوند فرا رسید و شیطان فریبکار شما را نسبت به خدا فریب داد. . پس
امروز نه از شما فدیهاى گرفته مىشود و نه از کسانى که کفر ورزیدند،
جایگاه شما آتش است، همان مولاى شما و بد فرجامى است. آنگاه امّت و شیعیان
من وارد مىشوند و از حوض محمّد(ص) سیراب مىگردند. در آن هنگام در دست من
عصایى از چوب عوسَج است که با آن دشمنان خود را ـ همانند راندن شتر ناشناس
ـ مىرانم.
.
پیامبر خدا(ص) فرمود: «اگر چنین نبود که غالیان از امت من در مورد تو
گفتارى را گویند که مسیحیان در مورد عیسى بن مریم گفتند، در مورد تو سخنى
را مىگفتم که از هیچ جمعیتى از مردم گذر نکنى مگر این که خاک زیر پایت را
به عنوان تبرک گرفته و از آن شفا طلبند».
.
پیامبر خدا(ص) فرمود: «خداوند متعال مرا با رعب ( و وحشتى که در دل
دشمنان مىافکند ) یارى کرد، از او خواستم که تو را نیز به مانند آن یارى
کند.»
.
پیامبر خدا(ص) دهان بر گوش من نهاد و آنچه را که رخ داده و تا روز رستاخیز
رخ خواهد داد، به من آموخت. خداوند این مهم را بر زبان پیامبرش بر من جارى
فرمود.
.
مسیحیان مدّعى شدند که مباهلهاى انجام دهند، خداوند در این باره آیهاى
فرو فرستاد که: « فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ
الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ
نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ
فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ » پس هر کس پس از آمدن
دانش بر تو، با تو ستیزه و محاجّه کند، پس بگو: بیایید فرزندان ما و
فرزندان شما، زنان ما و زنان شما، و جانهاى ما و جانهاى شما را فراخوانیم.
آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.» پس در اینجا
جان من، همان جان پیامبر خدا(ص) معرفى گردید و مقصود از زنان، فاطمه
زهرا(س) و منظور از فرزندان ما، حسن و حسین (ع) بودند. اینجا بود که آن
گروه پشیمان شده و از پیامبر خدا مىخواستند که از آنان صرف نظر کند.
پیامبر نیز صرف نظر کرد. سوگند به خدایى که تورات را بر موسى و قرآن را بر
محمّد(ص) فرود آورد، اگر آنان با ما مباهله مىکردند قطعا به صورت
میمونها و خوکها مسخ مىشدند.
.
پیامبر خدا(ص) مرا در جنگ بدر فرستاد و فرمود: مشتى از ریگ هایى که در یک
جا جمع شده بیاور، من مشتى از آنها را برداشتم و بوییدم. ناگاه متوجه شدم
که از آنها بوى مُشک بلند است، من آن ریگها را آورده و به حضرتش دادم، آن
حضرت آنها را به صورت مشرکان پرتاب کرد، از آن ریگها چهار عدد از فردوس،
یک عدد از مشرق، و یک عدد از مغرب و یک عدد از زیر عرش بود، همراه هر ریگى
صد هزار فرشته بود که یاور ما بودند، خداوند با این فضیلت کسى را ـ نه پیش
از من و نه پس از من ـ گرامى نداشته است.
.
پیامبر خدا(ص) به من فرمود: «واى بر کشنده تو! که او از قوم ثمود و از
پىکننده شتر بدبختتر است. و به راستى که عرش خداى رحمان به جهت کشته شدن
تو خواهد لرزید، پس اى على! مژده باد که تو در گروه صدّیقان، شهیدان و
شایستگان هستى.
.
به راستى که خداوند متعال از میان اصحاب حضرت محمّد(ص) مرا ویژه علم ناسخ
و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام نموده است. و این از مواردى است که
خداوند به جهت آن نسبت به من و پیامبرش منّت نهاده و پیامبر(ص) به من
فرمود: اى على! خداوند متعال به من دستور داد که تو را به خودم نزدیک
گردانم و دور ننمایم و به تو بیاموزم و با تو جفا نکنم، بر من شایسته و
لازم است که از پروردگارم اطاعت کنم و بر تو شایسته و لازم است که آنچه
مىآموزم یاد گیرى.
.
پیامبر خدا(ص) مرا به مأموریتى فرستاد و به من دعاهایى خواند و مرا از
آنچه از حضرتش رخ خواهد داد آگاه ساخت. یکى از اصحابش از این امر اندوهناک
شد و گفت: اگر محمّد مىتوانست که پسر عمویش را پیامبر قرار دهد، این کار
را انجام مىداد. پس خداوند متعال مرا به آگاهى از این جریان به وسیله
زبان پیامبرش شرافت بخشید.
.
پیامبر خدا(ص) فرمود: «دروغ مىگوید کسى که مىپندارد مرا دوست مىدارد
با این که على را دشمن مىدارد، مِهر من و مِهر او جز در دل مؤمن جمع
نمىشود. اى على! به راستى که خداوند بزرگ مِهر من و مِهر تو را در دل
نخستین گروهى که به سوى بهشت پیشى مىگیرند، قرار داده است. و دشمنى من و
دشمنى تو را در دل اولین گروهى از گمراهان از امّت من که به سوى آتش پیشى
مىگیرند، قرار داده است.
.
پیامبر خدا(ص) در یکى از جنگها مرا بر سر چاهى فرستاد، به ناگاه متوجه
شدم که در آن چاه آب نیست، بازگشته و جریان را به حضرتش باز گفتم. حضرت به
من فرمود: آیا در آن چاه گِل بود؟ عرض کردم: آرى، فرمود: از آن گِل براى
من بیاور. من برگشته و مقدارى از گِل آن آوردم، حضرتش سخنى در آن گفت.
آنگاه فرمود: این گِل را در میان چاه بینداز، من گِل را در چاه انداختم
ناگاه آبى جوشید تا این که پیرامون چاه پر شد. برگشتم و قضیه را بازگفتم.
حضرت به من فرمود: اى على موفق باشى که جوشش آب به برکت تو بود. این
مَنقَت ویژه ای است که از میان اصحاب پیامبر(ص) من بدان افتخار یافتم.
.
پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! مژده باد تو را که هم اینک جبرئیل نزد من
آمد و به من گفت: اى محمّد! همانا خداوند متعال به اصحاب تو نگریست. پس
پسر عمو و همسر دخترت فاطمه(س) را بهترین اصحاب یافت و او را وصىّ و
جانشین تو و آن که پیام تو را مىرساند قرار داد.
.
پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! مژده باد تو را که خانه تو در بهشت رو به
روى خانه من است و تو به همراه من در آسایشگاه والا در اَعلا عِلّیین در
والاترین مقامات خواهى بود.» عرض کردم: اى پیامبر خدا! والاترین مقامات
چیست؟ فرمود: اى على! گنبدى از درّ سفید که هفتاد هزار در دارد که جایگاه
من و توست.
.
پیامبر خدا(ص) فرمود: «به راستى که خداوند متعال مِهر مرا همچنین مِهر تو
را ـ اى على! ـ در دلهاى مؤمنان جاى داد و کینه من و تو را در دلهاى
منافقان جاى داد. پس جز مؤمن پارسا تو را دوست نمىدارد و جز منافق کفرورز
تو را دشمن نمىدارد.»
. پیامبر خدا(ص) فرمود: «هرگز از عرب جز زنازاده و از عَجَم جز بدبخت و از زنان جز زنى که خراب است، با تو دشمنى نمىورزد.»
.
روزى پیامبر خدا (ص) مرا نزد خودش فرا خواند، من چشم درد داشتم، حضرتش آب
دهان مبارکش را به چشم من انداخت و فرمود: «خداوندا! گرمیش را سرد و سردیش
را گرم کن.» سوگند به خدا! تاکنون دیگر چشمم درد نکرد.
.
پیامبر خدا (ص) به فرمان خدا به اصحاب و عموهایش دستور داد در خانههایشان
را که به طرف مسجد باز مىشد ببندند ولى در خانه مرا باز گذاشت. پس براى
هیچ کسى مَنقبتى همچون منقبت من نیست.
.
پیامبر خدا (ص) در ضمن وصیتش به من دستور داد تا بدهىهایش را پرداخته و
به پیمانهایش وفا کنم. عرض کردم: اى پیامبر خدا! شما مىدانید که من
دارایى ندارم. فرمود: خداوند تو را یارى خواهد کرد. پس من هر کدام از
بدهىها و وعدههاى آن حضرت را که خواستم انجام دهم خداوند آن را براى من
آسان کرد تا این که همه بدهىهایش را پرداختم و به پیمانهایش وفا کردم،
آنها را شمارش نمودم به هشتاد هزار مورد رسید و بقیه آنها را که باقى
مانده بود به فرزندم حسن (ص) وصیّت کردم که اَدا کند.
.
روزى پیامبر خدا(ص) به خانه من آمد، این در حالى بود که سه روز بود که
چیزى نخورده بودیم. فرمود: اى على! آیا چیزى دارى؟ عرض کردم: سوگند به
خدایى که تو را با کرامت، گرامى داشته و به رسالت برگزیده سه روز است که
خودم، همسرم و فرزندانم چیزى نخوردهایم. پیامبر خدا(ص) فرمود: اى فاطمه!
برو داخل اتاق بنگر که چیزى هست؟ عرض کرد: هم اکنون بیرون آمدم و چیزى
نبود عرض کردم: اى پیامبر خدا! من وارد اتاق شوم؟ فرمود: برو به نام خدا!
من وارد اتاق شدم ناگاه دیدم طبقى از خرماى تازه نهاده شده و کاسهاى
تِلید کنار آن است. من آنها را محضر پیامبر خدا (ص) آوردم. فرمود: اى على!
آیا آن که این خوراک را آورد دیدى؟ عرض کردم: آرى. فرمود: او را براى من
توصیف کن. عرض کردم: رنگهایى که از او به نظرم رسید، رنگى میان سرخ، سبز
و زرد بود. فرمود: اینها رنگهاى بال جبرئیل است. به درّ و یاقوت آزین شده
است. پس از تِلید خوردیم تا این که سیر شدیم، ولى در آن جز خطوط دستان و
انگشتانمان چیزى دیگر ندیدیم، پس خداوند مرا از میان اصحابش بدین ویژگى
اختصاص داد.
. پیامبر(ص) تنها مرا مخصوص به وصیّت نمود، پس هر که به من مهر ورزد او خوشبخت است و در گروه پیامبران محشور مىشود.
.
پیامبر خدا (ص) اعلام برائت را با ابو بکر فرستاد، هنگامى که رفت، جبرئیل
آمد و گفت: اى محمّد! این پیغام را از جانب تو ابلاغ نمىکند جز خودت یا
شخصى که از خودت باشد. پیامبر(ص) مرا با شتر عَضباى خویش به دنبال او
فرستاد، من در ذِى الحُلَیفه به او پیوسته و پیام را از او گرفتم، و
خداوند این مأموریت را به من اختصاص داد.
.
در روز غدیر خم پیامبر خدا(ص) در میان همه مردم مرا پیشواى آنان کرد و
فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست. پس دور و نابود باد گروه
ستمگران.»
.
پیامبر خدا (ص) فرمود: «اى على! آیا مىخواهى کلماتى را که جبرئیل به من
آموخته به تو یاد دهم؟ عرض کردم: آرى. فرمود: بگو: اى روزى دهنده فقیران و
اى رحمکننده مسکینان و اى شنواتر از شنوندگان و اى بیناتر از بینندگان و
اى مهربانترین مهربانان به من رحم کرده و روزیم ده.»
.
به راستى که خداوند هرگز دنیا را از بین نخواهد برد تا این که قائمى از
خاندان ما قیام کند، او دشمنان ما را مىکشد و از آنان جزیه نمىپذیرد و
صلیبها و بتها را مىشکند و نبردهاى جهانى را به پایان مىرساند و مردم
را براى گرفتن مال فرا مىخواند و به صورت برابر تقسیم کرده و در میان
رعیّت به عدالت و دادگرى رفتار مىکند.
.
من از پیامبر خدا (ص)مىشنیدم که مىفرمود: اى على! به زودى بنى امیّه تو
را لعنت خواهند کرد و در عوض یک لعنت، فرشته هزار لعن بر آنان لعن
مىفرستد، پس آنگاه که قائم(عج) قیام کند چهل سال بر آنان لعن کند.
.
پیامبر خدا (ص) به من فرمود: «به زودى گروههایى از امّت من در مورد تو
آزمایش خواهند شد، آنان مىگویند: پیامبر خدا (ص) چیزى از خود به جاى
نگذاشته، پس براى چه على را جانشین خود کرده است؟ آیا کتاب پروردگارم پس
از خداوند متعال برترین چیزها نیست؟ سوگند به خدایى که مرا به حق به
پیامبرى برانگیخت! اگر تو قرآن را با آن محکمى جمع آورى نکنى هرگز جمع
نخواهد شد.» پس خداوند در میان اصحاب مرا بدین ویژگى، مخصوص گردانید.
.
خداوند مرا به چیزى اختصاص داد که اولیا و اهل طاعتش را بدان اختصاص داده
و مرا وارث محمّد(ص) قرار داد، حضرت به سمت مدینه اشاره کرد و فرمود: پس
هر که مىخواهد بدش آید، بدش آید و آن که مىخواهد خوشحال شود خوشحال گردد.
.
پیامبر خدا(ص) در یکى از جنگها با بىآبى مواجه شد؛ لذا به من فرمود: اى
على! برخیز و به کنار این سنگ برو و بگو: من فرستاده پیامبر خدا (ص) هستم
به من آب بده. سوگند به خدایى که او را به پیامبرى برانگیخت من بىتردید
رسالت پیامبر(ص) را رساندم، در این هنگام همانند پستان گاو پیدا شد و از
هر پستانى آب روان گردید. وقتى چنین دیدم با سرعت خود را به حضور پیامبر
رساندم و قضیه را گزارش دادم. فرمود: اى على! برو و از آن آب بیاور، مردم
دیگر نیز آمدند و مشکها و ظرفهایشان را پر کرده و چهار پایانشان را
سیراب کرده و خود نوشیدند و وضو گرفتند. پس خداوند از میان اصحابش من را
بدین ویژگى اختصاص داد.
.
در یکى از جنگها آب تمام شده و پیامبر خدا(ص) به من فرمود: اى على!
کاسهاى به من بیاور، من کاسهاى آورده و به حضرتش دادم. آن حضرت دست راست
خود را با دست من در میان کاسه گذاشت و فرمود: بجوش! آنگاه آبى از میان
انگشتان ما جوشید.
.
پیامبر خدا(ص) مرا به خیبر فرستاد، وقتى به خیبر رسیدم دیدم درش بسته است.
من سخت آن را تکان دادم و از جایش کنده و چهل گام به دور انداختم. آنگاه
وارد دژ خیبر شدم، مرحب براى مبارزه پا پیش گذاشته و به من حملهاى کرد،
من نیز به او حمله کرده و زمینى را از خونش سیراب کردم. این در حالى بود
که پیامبر خدا 9دو نفر از اصحاب خود را از پیش بدین مأموریت فرستاده بود و
آنها شکست خورده و بازگشته بودند.
. تنها من بودم که عمرو بن عبد ودّ را ـ که با هزار مرد جنگى برابر بود ـ کشتم.
.
پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! مثل تو در میان امّت من مثل سوره توحید
است، هر که تو را از دل دوست داشته باشد همانند کسى است که یک سوّم قرآن
را خوانده، و هر که تو را از دل دوست داشته و با زبانش یارى کند گویى دو
سوّم قرآن را خوانده، و هر که تو را از دل دوست داشته و با زبانش یارى
کرده و با دست به تو کمک کند گویى همه قرآن را خوانده است.
.
من در همه جا و در همه جنگها به همراه پیامبر خدا(ص) بودم و پرچم آن حضرت
در دست من بود. (تنها در جنگ تبوک شرکت نکردم که آن هم به دستور پیامبر
بود برای محافظت مدینه از توطئه منافقان)
. من هرگز از میدان نبرد فرار نکردم و کسى با من به مبارزه برنخاست؛ مگر این که زمین را از خونش سیراب نمودم.
.
روزى مرغ بریانى از بهشت براى پیامبر خدا(ص) آورده شد، آن حضرت از خداى
بزرگ خواست که محبوبترین آفریده خود در پیشگاه او را خدمت حضرتش بیاورد.
پس خداوند به من توفیق داد تا در محضرش حاضر گشته و به همراه آن حضرت از
آن مرغ بریان خوردم.
.
روزى من در مسجد نماز مىخواندم که گدایى وارد شد و چیزى خواست و من در
حال رکوع بودم، انگشتر خود را از انگشتم بیرون آورده و به او دادم. خداوند
متعال در مورد من این آیه را فرستاد که: « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ
رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ
یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ » ولىّ و سرپرست شما تنها خدا،
پیامبرش و کسانى هستند که ایمان آورده، همان کسانى که نماز را برپا داشته
و در حال رکوع زکات مىپردازند.
. به راستى که خداوند متعال دو مرتبه آفتاب را براى من بازگردانید که جز من براى کسى از امّت حضرت محمّد باز نگرداند.
.
پیامبر خدا (ص) دستور داد که در دوران زندگى و پس از مرگش مرا به عنوان
امیر مؤمنان بخوانند و هیچ کس ـ جز من ـ بدین نام خوانده نشد.
.
پیامبر خدا(ص) فرمود: «اى على! آنگاه که روز قیامت شود منادى از میان عرش
ندا در دهد که: سرور پیامبران کجاست؟ پس من برخیزم. آنگاه فریاد مىزند:
سَرور اوصیا کجاست؟ پس تو برمىخیزى. آنگاه رضوان کلیدهاى بهشت را و مالک
کلیدهاى دوزخ را آورده مىگویند: خداوند متعال به ما دستور فرمود که این
کلیدها را به تو بدهیم و به تو عرض کنیم که شما نیز آنها را به على بن ابى
طالب (ع) بدهید. پس تو ـ اى على ـ قسمت کننده بهشت و دوزخ هستى.
. پیامبر خدا (ص) مىفرمود: « ای علی! اگر تو نبودى منافقان از مؤمنان باز شناخته نمىشدند.»
.
روزى پیامبر خدا (ص) خوابید و من، همسرم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین (ص)
را نیز خوابانیده و عباى قطوانى خود را به روى ما کشید، پس خداوند در مورد
ما این آیه را فرو فرستاد که: « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ
عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »
خداوند مىخواهد پلیدى را فقط از شما خاندان بزداید و شما را کاملاً پاک و
پاکیزه گرداند. جبرئیل عرض کرد: اى محمّد! من نیز از شما هستم، پس ششمین
نفر ما جبرئیل است.
منبع : ابن بابویه، محمد بن على، الخصال ؛ ج2 ؛ ص572