الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

امام حسین ع درروزعاشورا چند بار وداع کرد؟

   


   امام حسین ع درروزعاشورا چند بار وداع کرد؟





در کتاب انوارالشهاده از مقاتل بسیار خوب ازآیت اله شیخ محمدحسن یزدی مینویسد:

 امام حسین روز عاشورا15 وداع کرد

1-بعد از تنهائی ودفن علی اصغر،عبداله ابن الحسن  تو خیمه غش کرده امد پشت خیمه ونادی یا زینب یا ام کلثوم یا عاتکه یا سکینه یا رقیه یا فاطمه (همسر حسن مثنی که کربلا زخمی شد اسبش بردش دوردست انداخت بنی اسد اورا یافتند مداوا کردند و به مدینه اوردند او را)

علیکن منی السلام 84 زن و بچه ریختند دور امام

هر که چیزی میگفت

یکی: ردنا الی حرم جدنا

تشنه مونه

مارابه کی میسپاری

زینب راه میرفت و می گفت: الیوم مات جدی امی فاطمه  ابی مات اختی  یابقیه الماضین

اقا دستی کشید و فرمود:ارام باش

عهدبا حق چو ببستیم تو با ما بودی

خود ز روز ازل اندر سر سودا بودی

خواهرم تو در عالم ذر بودی این راه را تعهد کردی کربلا بیائی و صبر کنی و زینب را توصیه به صبر کرد
  
2- وداع خاص با سکینه

اقا سوار اسب شد و قصد میدان کرد دید اسب.

ایستاد سکینه دستای اسب بغل کرده

بیا پائین کارت دارم. بشین زمین. روی دامن بابا نشست.

حضرت رقیه س به پدر گفت:بابا هنگام خبر شهادت مسلم دخترش رانوازش کردی

بعد از تو کتک وسیلی و کعب نی و تازیانه است یه دست هم بر سر من بکش

امام فرمود

لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة

مادام منی الروح فی جثمانی

3- وداع خاص با حضرن رقیه

کنت واقفا بین الصفین فرایت الحسین یمشی وصغیره باکیه اخذت بذیل ابیها و قالت یا ابت انظر الی فانی عطشانا و سئلت من هی قال هی رقیه

هنگامی که امام حسین ع در آخرین وداع هایش به میدان میرود بچه کوچولو دنبالش میره افتاد بلند شد دامن حسین را گرفت گفت بابا نگاه کن من خیلی تشنه ام بغل کرد بوسید در گوش او چیزی گفت زمین گذاشت بچه تبسم کرد و خندید دوید طرف خیمه سکینه امد او را گرفت گفت بابا چی گفت که خوشحال شدی گفت بابا بمن گفت برو دخترم زود میام می برمت .... وای نگفت چی جوری میام میبرمت.لذا رقیه منتظر بود بابا گفت میام میبرمت چرا نیامد.

4- با علی اصغر بود بردن و آب خواستن و شهادت

5- با زینب چند بار آخریش را میگم سوار بر اسب میرفت

ذوالجناحا تیزتر رو شب رسد

ترسم اینک از قفا زینب رسد

ذوالجناحا یاریم کن در بلا

رحم کن بر زینب غم مبتلا

ذوالجناحا من غریب و بی کسم

کس درین صحرا نباشد مونسم

ذوالجناح ای عرش پیما مرکبم

میروم اما بفکر زینبم

ذوالجناح ای حامل آیات نور

باید امشب رفت تا کنج تنور

هیچکس نمیتونست حسین را نگه دارد فقط زینب توانست اونم با گفتن یابن الزهرا ایستاد

امام گفت جان خواهر بله

حضرت زینب گفت مهلا مهلا یابن الزهرا

مادرم بمن وصیت کرد

وقتی پیراهن کهنه خواست  از طرف من زیر گلویش را ببوس

بایست تا به وصیت مادر زیر گلویت را ببوسم

پس زجان بر خواهر استقبال کرد

تارخش بوسد الف را دال کرد

همچو جان خود در آغوشش کشید

این سخن اهسته در گوشش کشید

کای عنان گیر من آیا زینبی؟

یا که آه دردمندان در شبی؟

پیش پای شوق زنجیری مکن

راه عشق است این عنان گیری نکن

پس خم شد از روی اسب وحضرت زینب س گلویش را بوسید بعد گفت خواهرم مواظب بچه هایم باش رفت

امام ع دو قدم که رفت صدا زد (اخی لاتنسینی فی الصلوه الیل)

چه نماز شبی خواند شب یازدهم

سیدنعمت اله جزائری : با مجلسی پیمان بسته بودم هرکدام زودتر مردیم بخواب دیگری مجلسی رفت من تحمل نبودن مجلسی را نداشتم رفتم عتبات

کربلا روز زیارتی بود جمعیت زیاد امدند این چه زیارتی است با لباس کثیف غبار میان و میروند ناراحت شدم گفتم این چه وضعیه چرا غسل وضو عطر اذن دخول نمیگیرید الان عذاب نازل میشود

خلاصه رفتم منزل خوابیدم خواب دیدم تو صحن تمام علما نشسته اند رفتم کنار منبر درس علامه تمام شد مجلسی خواست روضه بخواند  ملکی امد رسول الله تو حرمه منتظر روضه شماست مجلسی سلام داد بر حسین ملکی امد فاطمه میگه روضه وداع  بخوان تا خواند زینب گفت مهلا مهلا یابن الزهرا

ملک آمد و ندا داد نخوان حضرت زهرا غش کرد

6- تو دارالحرب صدا زد


یازهیر یا حبیب یابریریا مسلم ای شهدا خداحافظ


8- با شهدا خطاب عمومی کرد هنیئا لکم فزتم  ای شهدا شهد شهادت نوش جانتان باد شما رستگار شدید به فوز عظیمی رسیدید .خداحافظ.

9- با آب فرات  یا فرات یذبح حولک کبارنا و یموت صغارنا/ای فرات اصحابم کنا ر تو تشنه کشته شدند بچه هایم  از تشنگی دارند می میرند کانک حرمت علینا/ اما گوئی تو بر ما حرام بودی. صدای گریه  زن و بچه ها بلند شد تو مهر مادرم هستی

10 – با ملائکه که امدند بیاری گفت برید روز عاشورا بیائید با انها وداع کرد گفت برگردید نیاز به شما ندارم با انها وداع کرد.

11- با جنیان/ زعفر جنی گفت : من داماد شده بودم خواستم به حجله بروم مادرم صدا زد زعفر/ حسین تو کربلا گیر کرده بدو/ (این زعفر وقتی مرد شیخ عبدالکریم حائری برایش قم ختم گرفت چند سال مرعشی هم گرفت پسرش عبدالرحمن الان 450 سالش زنده است)  با 4000 سوار آمدم کربلا دیدم 4 فرسخ مانده به کربلا راه بسته / تمام انبیا و اوصیا ایستاده/خلاصه صفها را شکستم رفتم جلودیدم/ حسین تنها بر نیزه تکیه داده/ جبرئیل کنارش ایستاده /عمان سامانی زیبا سروده/جرات من جمله صفها را شکافت //یکسر مو رو ز مقصد برنتافت // از تجری من و آن همرهان //جمله را انگشت حیرت بر دهان//تارسیدم با کمال جد و جهد//بر رکاب پاک آن سلطان عهد//گفتم ای سرخیل مستان السلام//مقتدای حق پرستان السلام //از سلامم دیدگان را باز کرد//زیر لب آهسته ام آواز داد//گفت : ای دلداده بر گو کیستی؟// اندر اینجا از برای چیستی؟//گفتم: ای سالار دین زعفرمنم//آنکه در پای تو بازد سر منم//آمدستم تا تو را یاری کنم// خون در این دشت بلا جاری کنم//خودرا به امام رساندم و سلام کردم.فرمود: کیستی که بمن سلام کردی گفتم : من زعفرم گفت برگرد برو برای من عزاداری کن و برو مواظب بچه هام باش//

12- با سجاد آمد تو خیمه او رابیدار کرد بلند شو بنشین عزیزم // ودائع امامت را به او فرمودبعد گفت این زهیر قدقتل این مسلم ..این قاسم.. این عون.. این عباس.. این این تا رسید به علی اکبر گفت این اخی علی دید چی بگه فرمود باباجون غیر از من و تو دیگه تو خیمه ها مردی نیست صدا زد عمه جان اسب و شمشیر بیار برم میدان از بابای غریبم دفاع کنم فرمود تو بخواب باید امامت کنی وظیفه من رفتن و وظیفه تو ماندن است خداحافظی و از خیمه بیرون آمد/

13- با عبداله ابن الحسن تو خیمه رفت بیحال در حالت غشوه اورا بغل کرد بوسید و وداع کرد رفت ولی تو قتلگاه روی سینه حسین وقتی دستش را زدند هرمله تیر تو گلوی او زد و او را کشت/

14- با ذوالجناح وقتی خواست از اسب بیافتد صدا زد ای اسب امروز خیلی خسته شدی تشنگی کشیدی نه غذائی نه ابی تو را تو این صحرا دواندم ای حیوان حسین را حلال کن

15 با جمیع عوالم بود

السلام علیک یا ثارالله وابن ثاره..وارد میدان شد/ ازین طرف به سپاه مزد/ ازان طرف به خیمه ها حمله می کردند/ دائم جنگ/ شب نخوابیده /بشدت تشنه است/6 چیز باعث تشنگی است : گرمی زمین/ گرمی هوا/ دویدن و فعالیت/ داغ دیدن/ گریه کردن /طبع گرم داشتن/ فوقف لیستریح ساعه/ تا ایستاد یه سنگهای مخصوص مثل میکروفون سر سنگ تراشیده شده مخصوص جنگ وافرادی مخصوص داشت/ نیزه پران/ شمشیرزن/ وقتی میخواستند یکی را زود از پا درآوردن یکی را/ امد جلو باید سه چهار متر مانده بزنی زد دقیق میان پیشانی/ استخوان را خورد کرد سر شکست درد و خون دیگه کار از سر بر نمیاد /دامن پیراهن بالا زد قلب نمایان شد/ هرمله امد جلو تیر زد تو قلب اقا خون جاریشد اسب دستها را باز کرد شکم را دادپائین /از فاصله کم اقا افتاد ولی جائی که افتاد بطرف گودال غلت خورد/ تا افتاد در گودال/ اسب بسرعت دوید طرف خیمه ها/ زین واژگون/ یال غرقه خون/ زن و بچه ها ریختند بیرون/ از دنبال اسب فریاد و ناله /بطرف گودال دویدند/ وقتی رسیدند/ امام زمان میگه والشمر جالس علی صدره/ حسین دید زن و بچه امدند/ چشم باز کرد صدازد اخی برگردید/ برگشتند اما بصورت عقب عقب می رفتند/ شمر روی سینه خنجرکشید بلند شد بدن را برگرداند.

                   داغ تنهایی تو بر جگر من مانده      از دم خیمه به گودال مراگریانده.

               فکر آن بوسه ی زیر گلویت بودم که  چشم واکردم و دیدم که برت گردانده.

                    بالای سرت رسید و دستش پُر بود          با پا بدن پاک تورا چرخانده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.