الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

به ولایت اقرار کن

به ولایت اقرار کن

علامه شیخ حسن دخیل براى مؤ لف کتاب العباس نقل نموده :
در موسم گرما بعد از زیارت اباعبداللّه (ع ) به زیارت اباالفضل (ع ) مشرف شدم سواى خادمى در حرم زائرى نبود.
پس از زیارت و خواندن نماز ظهر و عصر در عظمت قمر بنى هاشم (ع ) فکر مى کرد

که ناگاه دیدم بانوى محجوبه اى با پسرش به طواف مشغولند پشت سر آنها مردى بلند قامت به هیبت اکراد که به آن دو مربوط بود نه مانند شیعه زیارت مى خواند و نه مانند اهل تسنن فاتحه مى خواند پشت به قبر مطهر کرده و به شمشیرها و خنجرها و اشیاء آویزان آن در حرم نگاه مى کرد هیچ توجه به عظمت صاحب حرم و رعایت احترام آن بزرگوار نداشت از گمراهى و بى ادبى این تاریک دل و صبر آقا در تنبیه او در شگفت بودم .
ناگهان دیدم این مرد از زمین بلند شد و به شدت به شبکه ضریح کوبیده شد و انگشتانش متشنج و چهره اش متغیر و پیرامون ضریح فرار مى کرد.
در این حین آن زن دست پسرش را گرفت و مقابل ضریح به این بیان به حضرت متوسل شد ابوالفضل دخیلک انا و ولدى .
خادم که از در حرم این منظره را نگریسته بود سید جعفر خادم دیگر را صدا زد آمدند و این مرد را گرفتند و به حرم آقا امام حسین (ع ) بردند و به آن زن و پسرش گفتند همراه ما بیائید (مشهدالحسین ) تا حرم حسینى رفتیم وعده زیادى از مشاهده احوال آن مرد همراه شدند.
خادم او را به شبکه ضریح حضرت على اکبر ارتباط داد و دخیل بست خوابش برد پس از چهار ساعت به حال وحشت بیدار شد در حالیکه مى گفت :
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنَّ اَمی رَالْمُؤْمِنیِنَ عَلِىّ بْنَ اَب ى طالِبٍ خَل یفَةُ رَسُولِ اللّهِ بِلافَصْلٍ وَ اَنَّ الْخَل یفَةَ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ اَلْحَسَنِ ثُمَّ اَخُوهُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ عَلُى بْنُ الْحُسَیْنِ و شمرد ائمه را تا حجت بن الحسن المهدى عجل اللّه فرجه .  

این جریان را از او پرسیدم ؟
گفت : رسول خدا (ص ) را الا ن زیارت کردم فرمود: اِعْتَرِفْ بِهئُولاءِ یعنى به ولایت ائمه اقرار کن و براى من اسامى آنها را بیان فرمود:
وَ اِنْ لَمْتَفْعَلْ یُهْلِکِ الْعَباسَ .
فرمود: اگر پیروى ائمه را نکنى عباس تو را هلاک مى کند.

این است که به ولایت و امامت این بزرگواران شهادت دادم و از غیر ایشان تبرى مى جویم از او پرسیدند در حرم اباالفضل (ع ) چگونه مضرب شدى ؟ گفت : در حرم عباس دیدم مردى بلند بالا مرا فشرده و گفت : اى سگ تا به حال به گمراهى به سر مى بردى مى خواهى در ضلالت بمانى و به شدت مرا به ضریح کوبیده و با عصا به پشتم مى زد و من فرار مى کردم .
بعد از آن زن احوالش را پرسیدند؟ گفت : ما شیعیان بغداد مى باشیم و این مرد اهل سلیمانیه و از تسنن و ساکن بغداد مى باشد برادرم مرا به این مرد تزویج کرد وقتى اجازه زیارت کاظمین را مى خواستم به خرافات قائل میشد.
همین که حامله شدم گفت : نذر کن اگر پسرى به ما روزى شود به زیارت قیام مى کنم چون پسر متولد شد گفت : وقتى به سن بلوغ که رسید به نذر وفا مى کنم .
پسرم به سن بلوغ 15 سال رسید از روى اکراه موافقت کرد در حرم امامین کاظمین و عسکریین متوسل شدم که شوهر گمراهم را با بروز کرامتى به امامت معتقد فرمائید.
در خواستم عملى نشد و شوهرم استهزاء و اسائه ادب خود را هم ترک نمى کرد در کربلا که رسیدیم نخست به زیارت اباالفضل (ع ) مشرف شدیم عرض کردم تو ابوفاضل و باب الحوائج هستى اگر کرامتى آشکار نکنى که شوهرم هدایت شود به زیارت برادرت حسین و پدرت امیرالمؤ منین (ع ) مشرف نخواهم شد و به بغداد بر مى گردم .
همین که داستان گمراهى و سخریه این مرد را نسبت به ائمه اطهار به ابى الفضل عرض مى کردم این کرامات باهره که مشاهده نمودید و شوهرم از گمراهى نجات یافت و به سعادت فایز گردید.


زندگانى حضرت ابوالفضل العباس (ع ).


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.