الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

محبت امیرالمؤمنین علی (ع) در دل مؤمن اینگونه است

محبت امیرالمؤمنین علی (ع) در دل مؤمن اینگونه است

اصبغ بن نباته گوید: خدمت امیرالومنین (ع) نشسته بودم و آن حضرت میان مردم داورى مى کرد که جماعتى وارد شدند و مرد سیاه کت بسته اى هم با آنان بود.

گفتند: اى امیرالمومنین، این دزد است.

فرمود: اى مرد سیاه، دزدى کرده اى؟

گفت: آرى اى امیرالمومنین.

فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، اگر بار دوم اقرار کنى دستت را مى برم.

گفت: آرى مى دانم اى مولاى من.

فرمود: واى بر تو، بنگر چه مى گویى. آیا دزدى کرده اى؟
گفت: آرى اى مولاى من.

در این جا حضرت فرمود: دستش را ببرید که بریدن دست او واجب گشت.
 
(چهار انگشتِ) دست راستش را بریدند

او آنها را در حالى که خون از آن مى چکید به دست چپ گرفت و به راه افتاد.

در راه با مردى به نام ابن کواء (که از خوارج بود) روبرو شد. وى گفت: اى مرد سیاه، چه کسى دستت را برید؟
 
گفت: دستم را سرور اوصیاء و پیشواى سپیدچهرگان و شایسته ترین کس به (ولایت بر) مردمان على بن ابى طالب (ع) برید. همان کسى که پیشواى هدایت، همسر فاطمه زهرا دختر محمد مصطفى و پدر امام حسن مجتبى و حسین مرتضى است. همان پیشى گیرنده به بهشت هاى پرنعمت، کشنده دشمنان دلاوراسلام ، انتقام گیرنده از نابخردان، دهنده زکات، پناه دهنده والامقام، از اولاد هاشم بزرگ، عموزاده رسول، رهنما به راه راست، گوینده درست گفتار، دلاور مکى، آقاى باوفا، سرشار از علم و برکنده از شرک، امین ال حم و یس و طه و میامین، آزاد در حرمین، و نماز گزارنده به دو قبله، خاتم اوصیاء و وصى برگزیده انبیاء، شاه شیران و دلاور شیردل. همو که جبرئیل امین یاور اوست و میکائیل مبین ناصرش، وصى رسول پروردگار جهانیان، خاموش کننده آتشِ آتش افروزان و بهترین بالنده از میان همه قریش. همو که سپاهى از آسمان پیرامون اویند. یعنى على بن ابى طالب امیرالمومنین على (ع)، رغم ناکسان و مولاى همه مردم زمان!
 
به این جا که رسید، ابن کوا گفت: واى بر تو اى مرد سیاه، على دست تو را بریده و تو این گونه او را مى ستایى؟!

گفت: چرا او را نستایم در حالى که عشق او با گوشت و خونم آمیخته است؟!

به خدا سوگند او دست مرا نبرید جز به خاطر حقى که خداوند بر من واجب ساخته بود.
 
من خدمت امیرالمومنین (ع) رسیده،

گفتم: سرورم، چیز عجیبى دیدم.

فرمود: چه دیدى؟

گفتم: با مرد سیاهى روبرو شدم که دست راستش بریده بود و آن را در حالى که خون مى چکید به دست چپ گرفته بود و مى رفت.

به او گفتم: اى مرد سیاه، چه کسى دستت را بریده؟

گفت: سرور مومنان... و سخنان او را بر آن حضرت باز گفتم. من نیز عین سخن ابن کوا را به او گفتم و او همان پاسخ داد.
 
امیرالمومنین (ع) رو کرد به فرزندش حسن و فرمود: برخیز عمویت را بیاور.

امام حسن (ع) در طلب وى رفت.

او را در جایى به نام کِنده یافت و نزد امیرالمومنین (ع) آورد.
 
حضرت به او فرمود: اى مرد سیاه، من دست تو را بریدم و تو مرا مى ستایى؟!

گفت: اى امیرالمومنین، چرا تو را نستایم در حالى که عشق تو با خون و گوشتم آمیخته است؟

به خدا سوگند دست مرا نبریدى جز به حقى که بر من روا شده بود و مایه نجات من از عذاب آخرت گردید.
 
حضرت فرمود: دستت را به من بده.

دست او را گرفت و در جایى که بریده شده بود نهاد و با عباى خود پوشاند و برخاست و نمازگزارد و دعایى خواند که شنیدیم و در آخرش گفت: آمین.

آنگاه عبا را برداشت و فرمود: اى رگ ها در جاى خود به صورتى که بودید بچسبید و پیوند خورید.

سپس آن مرد سیاه برخاسته و مى گفت: به خدا و محمد، رسول او و على، که دست بریده را پس از جدایى آن پیوند داد، ایمان آوردم.
 
سپس بر قدم هاى على (ع) افتاد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد اى وارث علم نبوت.

و در روایت دیگرى است که فرمود: اى پسر کواء، دوستانمان را اگر قطعه قطعه کنیم جز بر دوستیشان نیفزاید، و در میان دشمنانمان کسانى هستند که اگر روغن و عسل هم به کامشان ریزیم باز هم جز بر دشمنى آنان نیفزاید.


 
1. بحار الانوار، 41/210.
2. امام على بن ابى طالب (ع)، ص 772 - 770.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.