ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سیانور
یه
خانومی وارد داروخانه میشه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج
داره!داروسازه میگه واسه چی سیانور میخوای؟خانومه توضیح میده که لازمه
شوهرش را مسموم کنه.
چشمهای داروسازه چهارتا میشه و میگه: خدا رحم
کنه، خانوم من نمیتونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید!
این بر خلاف قواننیه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد... هردوی ما را
زندانی خواهندکرد و دیگه بدتر از این نمیشه! نه خانوم، نـــه! شما حق
ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد.
بعد
از این حرف خانومه دستش رو میبره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛
عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام میخوردند.
داروسازه به عکسه نیگاه میکنه و میگه: خُب، حالا.... چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟؟!!