الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

الهم عجل لولیک الفرج

مذهبی سرگرمی آموزشی

چگونگی تشکیل سقیفه و موضع امیرالمومنین(سلام الله علیه)

چگونگی تشکیل سقیفه و موضع امیرالمومنین(سلام الله علیه)

 

 

آیا انتظار داشتید بدن رسول خدا را بدون غسل و کفن رها کنم و براى در دست گرفتن خلافت به مخاصمه بپردازم؟

 

 

 

رسـول گـرامـى اسـلام روز دوشنبه 28 صفر سال یازدهم هجرى دیده از دنیا فروبست . پس از انـتـشـار خـبـر رحـلت پـیـامـبـر(صل الله علیه و آله و سلم)، گـروهـى از انـصـار بـى درنـگ در (سـقـیـفـه بـنى ساعده )(1) جـمـع شـده و درصـدد بـرآمـدنـد تـا بـزرگ خود (سعد بن عباده) را به عنوان خلیفه و جانشین رسول خدا(ص ) برگزینند.

 

در این مجلس، ابتدا سعد بن عباده سخنانى ایراد کرد و با برشمردن سابقه و فضیلت انصار و تلاش ها و فداکارى هایشان در راه دین، آنان را به در دست گرفتن خلافت تحریک کرد. سپس مذاکراتى پیرامون مسائل آینده به عمل آمد.  

 

خـبـر اجـتـمـاع انـصـار در سـقـیـفـه و مـذاکـرات آنـان، بـه گـوش (عمر بن خطّاب) رسید. عمر بـلافـاصـله بـه مـنـزل پـیـامبر(ص) آمد و (ابوبکر) را از قضیه باخبر کرد. این دو نفر که گویا از قبل افکارى پیرامون خلافت، در سر مى پروراندند، همراه با (ابوعبیده جراح) به سرعت خود را به سقیفه رساندند.

 

با ورود این سه نفر به سقیفه، جوّ مجلس تغییر کرد و جمعیت فهمیدند که اینان براى مخالفت آمـده انـد. ابـتـدا (عـمـر) خـواسـت صـحـبت کند، اما (ابوبکر) مانع شد و رشته سخن را در دست گـرفـت. وى پـس از حـمـد و ثـناى الهى به تمجید از (مهاجران) پرداخت و سابقه آنان را در ایـمـان و صـبـر و اسـتـقـامـت در بـرابـر آزار و اذیـّت مـشـرکـان، بـرشـمـرد. سـپـس بـا اسـتـدلال بـه ایـن کـه مـهـاجـران از خویشان و عشیره پیامبرند، شایستگى آنان را براى تصدى خلافت اثبات کرد و مخالفت با آنان را نوعى ظلم خواند.(2)

 

ابـوبـکر در سخنان خود تا حدودى اراده انصار را تضعیف کرد و براى این که احساسات آنان را به طور کامل فرونشاند و در ضمن حکومت را براى طیف خود تثبیت کند، گفت: اى گـروه انصار ما امارت امّت را برعهده مى گیریم و شما وزارت را، ما در امور با شما مشورت خواهیم کرد و هیچ کارى بدون نظر شما انجام نخواهد شد.(3)

 

بـا سـخـنـرانـى (ابـوبـکـر) در میان انصار اختلاف پیدا شد، بعضى از آنان از(ابوبکر) و مـهاجران طرفدارى کردند و بعضى از (سعد بن عباده ) و سرانجام جبهه انصار بر اثر نزاع و کشمکش تضعیف شد.

 

(ابـوبـکـر) بـا اسـتـفـاده از فـرصـت، رو بـه جـمـعـیـت کرد و گفت: اى مردم این (عمر) و این (ابوعبیده )! با هر کدام از آنان که مى خواهید به عنوان جانشین پیامبر(ص) بیعت کنید. امّا آن دو نفر گفتند: اى ابوبکر تو شایسته ترین مردم براى خلافت هستى و سزاوار نیست کسى بالاتر از تو قرار بگیرد، زیرا تو رفیق پیامبر(ص) در غار بودى و... .(4)

 

آنـان با برشمردن فضایل (ابوبکر) توجّه جمعیت را به سوى او جلب کرده، زمینه را براى بـیـعـت بـا او آمـاده نمودند. در این هنگام یکى از بزرگان انصار که نسبت به (سعد بن عباده ) حـسـادت مـى ورزیـد، از جـا بـرخـاسـت و براى برهم زدن خلافت احتمالى (سعد)، دستش را میان دستان ابوبکر گذاشت و به عنوان خلیفه پیامبر(ص ) با او بیعت کرد. پس از او یکى دیگر از بـزرگـان (اوس) نـیز که از حکومت احتمالى (خزرجیان) واهمه داشت، با ابوبکر دست بیعت داد.(5)

 

بـدیـنـسـان بـیـعـت بـا (ابـوبـکـر) شـکل گرفت و این در حالى بود که بسیارى از بزرگان اصـحـاب هـمـچون امیرمؤ منان (ع )، (عبداللّه بن عباس)، (سلمان)، (ابوذر) و... در آن مجلس حـضـور نـداشـتـنـد و امـیـرمـؤ مـنـان (ع ) و بـعـضـى دیـگـر از اصـحـاب به امرى مهم تر، یعنى غسل و کفن پیامبر(ص ) مشغول بودند.

 

 

انگیزه هاى پیدایش سقیفه
گرچه به ظاهر و از نظر تاریخى، انصار منشاء پیدایش سقیفه بودند، اما مهاجران با حضور به موقع خود در جلسه انصار ابتکار عمل را به دست گرفتند و به عنوان کارگردانان اصلى سقیفه مطرح شدند. از این رو، در بحث از انگیزه هاى پیدایش سقیفه به بررسى انگیزه هاى هر دو گروه از حضور در محل سقیفه بنى ساعده مى پردازیم .

 

 


الف ـ انگیزه انصار

1 ـ انصار مدعى بودند که در موقعیتى بسیار سخت به پیامبر(ص) ایمان آورده و مهاجران را به خانه خود راه داده اند و با جان و مال خود از اسلام حمایت کرده و در میدان هاى جنگ از خود فداکارى ها نشان داده اند، از این رو اینک که پیامبر از دنیا رفته، خلافت حقّ آنان است. (سعد بن عباده) در سخنان خود، روى این مطلب تکیه کرد و گفت: اى گـروه انـصـار، شـمـا سـابـقـه اى در پـیـوسـتـن بـه اسـلام داریـد کـه هـیـچ یـک از قـبـایـل عـرب نـدارد. محمّد ده و چند سال ، قومش را به عبادت رحمان و خلع بت ها دعوت کرد و جز انـدکـى از مردان قوم بدو ایمان نیاوردند؛ و نمى توانستند از پیامبر دفاع کنند و دینش را عزت دهند. تا این که وقتى خدا خواست شما را فضیلت دهد و مخصوص نعمت خویش گرداند، ایمان به خود و رسولش را نصیب شما کرد و دفاع از پیامبر و اصحابش را به عهده شما گذارد... و شما سرسخت ترین مردم بر دشمنان او، از خودتان و غیرخودتان بودید تا این که عرب خواه ناخواه، بـه فـرمـان خـدا گـردن نـهـاد... و در سـایـه شـمـشـیرهاى شما، تسلیم پیامبر شد. و خدا جان پـیـامبرش را در حالى گرفت که او از شما راضى بود...، زمام خلافت را در دست گیرید که از شماست و از مردم دیگر نیست.(6)

 

2ـ انـگـیـزه دیـگـر انـصـار ایـن بـود کـه چـون آنـان در مـیدان هاى جنگ، قریش و دیگر عرب هاى گـردنـکـش را مـغـلوب کـرده و شـوکـت شـان را درهـم شکسته بودند، ترس آن را داشتند که اگر قـریـش خلافت را در دست گیرند، درصدد انتقام برآمده ، آنان را آزار و اذیّت دهند. این مطلب به خوبى از سخنان (حَبابِ بْنِ مُنْذِر) یکى از بزرگان انصار آشکار بود، آنجا که گفت: ما ترس از آن داریم که کسانى بر سر کار آیند که ما پدران و برادرانشان را کشته ایم و آنان درصدد انتقام برآیند.(7) همچنین او بعد از بیعت با ابوبکر، خطاب به انصار گفت:به خدا سوگند آینده را مى بینم که فرزندان شما درب خانه فرزندان اینها گدایى مى کنند و شربت آبى به آنها نمى دهند!(8)

 

 

ب ـ انگیزه مهاجران

1ـ اولین انگیزه مهاجران ، ریاست طلبى بود. دست اندرکاران سقیفه مى دانستند خلافت حقّى است که از جانب خدا به امیرمؤمنان(سلام الله علیه ) واگذار شده و خود در (غدیر خم) به عنوان خلافت با على(سلام الله علیه) بـیـعـت کـردنـد، امـا در عین حال ماجراى سقیفه را به وجود آوردند و براى توجیه کار خود و انـحـراف افـکـار عمومى، بهانه آوردند که ما مى ترسیم اگر على(علیه السلام) به خلافت برسد به خـاطـر کـمـى سـن، طـایـفـه هـا و قـبـیـله هـاى عـرب بـه فـرمـانـش گـردن نـنـهند و اسلام از بین برود.(9)

 

2ـ انـگـیـزه دیـگـر آنـان کـیـنـه هـا و حـسـادت هـایـى بـود کـه از امیرالمومنین(علیه السلام ) در دل داشـتـنـد؛(10) از این رو علیه ایشان شروع به تبلیغ کرده گفتند: نوجوان است و عـرب بـا او دشـمـن است، زیرا کسان آنها را در جنگ ها کشته و آنها از او خونخواهى مى کنند و یا چـگـونـه خـلافـت و نـبـوّت در یـک جـا [خـانـواده] جـمـع شـود؟ سـرانـجـام ، حـدیـثـى از قول پیامبر(ص) ساختند که آن حضرت فرموده باشد: «اِنَّ آلَ اَبى طالِبٍ لَیْسُوا لى بِاَوْلِیاءَ انّما وَلِیِّى اللّهُ وصالِحُ الْمُؤْمِنینَ؛ آل ابى طالب دوستان من نیستند، دوستان من تنها خدا و مؤمنان صالحند.

 

آنـان چـنـین وانمود کردند که پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) از على(علیه السلام) ناراحت شده و این حدیث، ناسخ حدیث (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا علىُّ مَوْلاه) است .(11)

 

 

 

موضع امیرمؤمنان سلام الله علیه در برابر سقیفه
امـیـرمـؤ مـنـان(علیه السلام) کـه هـنـگـام بـرپـایـى سـقـیـفـه در مـنـزل پـیـامـبـر(صل الله علیه و آله و سلم) مـشغول غسل و کفن آن حضرت بود، پس از آگاهى از جریان سقیفه نسبت به آن اظهار نظر و اعلام مـوضـع کـرد. در ایـنـجا به سه مورد از موضع گیرى هاى آن حضرت در برابر جریان سقیفه اشاره مى کنیم.

 

1ـ پـس از ایـن کـه بـه امـیـرمـؤ مـنـان(علیه السلام) گـفـتـه شـد: مـهـاجـران در مـقابل انصار به این مطلب استدلال کردند که آنان خویشاوند پیامبرند و خلیفه باید از قریش و از شاخه هاى نبوت باشد. حضرت فرمود:« اِحْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَاَصناعُوا الثَّمَرَةَ؛ اینها به خود درخت احتجاج کردند، ولى میوه و ثمره آن را ضایع ساختند».(12)

 

2ـ امیرمؤمنان پس از دفن پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) به مسجد آمد و با ناراحتى خطاب به (ابوبکر) فرمود:«در کار ما افساد کردى و حق ما را ضایع ساختى.»(13)

 

هـمـچـنـیـن هـنگامى که دست اندرکاران خلافت ابوبکر، دور آن حضرت و بنى هاشم را گرفتند و گـفـتـند: با ابوبکر بیعت کنید وگرنه با شمشیر درباره شما حکم مى کنیم، حضرت در جواب فرمود: مـن بـراى ایـن بـیـعـت سـزاوارتـرم، شـمـا بـایـد بـا مـن بـیـعـت کـنـید، شما به موجب قرابت با رسـول خـدا(صل الله علیه و آله و سلم) خـلافت را از انصار گرفتید، آنها هم این حقّ را به شما تسلیم کردند، من نیز بـا شـمـا چنین استدلال مى کنم من در زمان حیات پیامبر و هنگام رحلت او نزدیک ترین فرد به او بـودم. مـن وصـى و وزیـر و حـامـل عـلم او هـسـتـم ... مـن بـه کـتـاب خدا و سنت پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) از همه آشـناترم، و عواقب امور را بهتر از همه شما مى دانم و ثبات قدمم از شما بیشتر است، پس بر سر چه چیز نزاع دارید؟!

 

عـمـر در جواب امیرمؤمنان گفت: تو را رها نمى کنیم، مگر این که خواه ناخواه بیعت کنى. امیرمؤمنان(سلام الله علیه) پرده از روى اهداف او برداشت و فرمود: شـیـرى بـدوش کـه قـسـمـتى از آن براى تو خواهد بود، امروز کمربند خلافت را محکم براى او (ابوبکر) ببند که فردا به تو برگرداند.(14)

 

3ـ امـیـرمـؤمـنـان در خـطـابه اى که در برابر مهاجران ایراد کرد، نارضایتى خود را از ماجراى سقیفه اعلام نمود و فرمود: بـه خـدا سـوگـنـد، اى گـروه مـهـاجـران مـا سـزاوارتـریـن مـردم بـراى خـلافـتـیـم، چـرا کـه اهـل بـیـت پـیـغـمـبـریـم، مـگـر شـمـا کـسـى را نـمـى خـواهـیـد کـه بـه مـفـاهـیـم قـرآن، و اصـول و فـروع دیـن و سـنـت هـاى پـیـامـبـر(صل الله علیه و آله و سلم) احـاطـه کـامـل داشته باشد و جامعه اسلامى را به خوبى اداره کند... به خدا سوگند چنین فردى در بین ماست نه در بین شما. پیروى از هواى نفس نکنید و از حق دور نشوید... .

 

آنحضرت براى اتمام حجت، شبانگاه به همراه حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به خانه هاى انـصـار مـى رفـت و از آنان براى مقابله با دست اندرکاران سقیفه، یارى مى طلبید، اما جوابى کـه انـصـار بـه دخـتـر پـیـامـبـر(صل الله علیه و آله و سلم ) دادنـد ایـن بـود کـه: مـا در حال حاضر با این مرد (ابوبکر) بیعت کرده ایم و اگر شوهر تو زودتر به سراغ ما آمده بود، با او بیعت مى کردیم!

 

حضرت على (ع ) نیز در جواب آنان فرمود: آیا انتظار داشتید بدن رسول خدا را بدون غسل و کفن رها کنم و براى در دست گرفتن خلافت به مخاصمه بپردازم؟(15)

 

 

 

- پى‏ نوشت‏ ها:

1- ـ سـقـیـفـه به معنى صفّه و سایبان است و (سقیفه بنى ساعده) سایبانى بود متعلق به (بنى ساعدة بن کعب) طایفه اى از انصار. (معجم البلدان ، ج 3، ص 229.)
2- ـ کامل ، ابن اثیر، ج 2، ص 329.
3- ـ همان .
4- ـ الامامة والسیاسة ، ابن قتیبه ، ج 1، ص 14.
5- ـ کامل ، ابن اثیر، ج 2، ص 330.
6- ـ تاریخ طبرى ، ج 3، ص 218.
7- ـ انساب الاشراف ، احمد بن یحى بلاذرى ، ج 1، ص 580.
8- ـ الامامة والسیاسة ، ج 1، ص 17.
9- ـ شـرح نـهـج البـلاغـه ، ابن ابى الحدید، ج 12، ص 88. (براى اختصار این کتاب ، تا پایان جزوه ، با عنوان (شرح ابن ابى الحدید) نامیده مى شود.)
10- ـ (.. فـَاَوْدَعَ قـُلُوبـَهـُمْ اَحـْق ادا بـَدْریـَةً وخـَیـْبـَریَّةٍ وغـَیـْرَ هـُنَّ فـَاَضـَبَّتـْ عَل ى عَد اوَتِهِ...) مفاتیح الجنان ، ص 835، دعاى ندبه .)
11- ـ شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید، ج 12، ص 85 و 88.
12- ـ نهج البلاغه ، خطبه 66.
13- ـ مروج الذّهب ، على بن الحسین مسعودى ، ج 2، ص 301.
14- ـ الامامة والسیاسیة ، ج 1، ص 18.
15- ـ الامامة والسیاسیة ، ج 1، ص 19.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.