ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مثلا یک روز صبح بری ترمینال، اولین اتوبوس را سوار شی. پانزده
ساعت تو اتوبوس بشینی و از لای پردهی چرک تاب آبی و از پشت
پنجرهی گرد و خاک گرفته جاده را بپایی؛ و منتظر بمونی تا هوا تاریک
شه و راننده بگه: «مشهده! رسیدیم. التماس دعا!»
بعد با لبخندی پیاده شی؛بشینی تو اتوبوس واحد و یک راست بری
حرم، تا خود صبح تو شلوغی های صحن و رواق ها گم شی وبا
آقا امام رضا ع صفا کنی. آخرش هم از فرط خواب و خستگی و
ترس چوب پر خادم و «آقانخواب!» یک گوشه کز کنی و زانو هاتو
بغل کنی و بیکسی و بی پناهی و بیچارگی خودت رو به آقا
نشون بدی و یک دل سیر...
بعد صدای نقاره زنی که تمام شد و آفتاب زد، با گردنی کج و
قدمهای آهسته از باب الجواد بیای بیرون.. و دوباره ترمینال و اولین
اتوبوس و... یک دلِ تنگ که آرام گرفته.
امام رضای مهربون دلم خیلی برات تنگ شده آقا بطلب بازم بیاییم
پابوست
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ع